ابوی زرنگ ما
این ابوی ما که خدا سایهاش را روی سر ما حفظ بفرماید چند سالی است که بعد از بازنشسته گی یک مغازه کوچک لباس فروشی دارد و با همان مغازه بگی و نگی (البته بیشتر، نگی) چرخ زندگی شش سر عائله را میچرخاند.
یادم است از آن قدیم و ندیم هر شب که پدرم مغازه را میبست و به منزل میآمد، عادت خانم والده ما بود که بعد از سلام و علیک بپرسد: «فروش داشتی؟ بازار چه طور بود؟» و متناسب با پاسخهای ابوی برای شام شب و صبحانه و ناهار فردا برنامه ریزی میکرد!
خلاصه چند شب پیش به منزل ابوی رفته بودیم و ما هم طبق معمول بعد از چاق سلامتی پرسیدیم: «بازار چه طور است؟» ابوی هم گفت: «خدا را صد هزار مرتبه شکر که این روزها فروشمان کم است!»
ما را میگویی... اول پیش خودمان فکر کردیم اشتباه شنیدیم و دوباره پرسیدیم که «پس خدا روشکر شب عید است و بازار خوب است؟»
ابوی این بار با تاکید بیشتر گفت: «بله! بله! الحمدلله خیلی فروش نداریم و خدا رو شکر چیزی نمیفروشیم و بازار خوب است!»
گفتیم: «حاجی حالت خوبه؟»
یک نگاهی به ما انداخت و گفت: « آره ولی تو انگار سگت از خودت بهتره!» و ادامه داد: «مگر مغز خر خوردم که جنسها را بفروشم؟ در حالی که امروز تا فردا دو برابر میشود! هر چه دیرتر، بهتر!»
خلاصه تازه دو زاریمان افتاد و فهمیدیم که بعله اوضاع از چه قرار است.
حالا از ما میشنوید هر چه لازم دارید همین امروز بخرید که اگر خرید امروز را به فردا بسپارید پدرتان دو برابر در میآید!
نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز...
ما را در سایت نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز دنبال می کنید
برچسب : طنز, بازار شب عید , نویسنده : سردبیر نیک نیوز nick بازدید : 322 تاريخ : شنبه 5 اسفند 1391 ساعت: 3:25