تعطیلی نشریه نگاه پنجشنبه و یاداشت صادق زیبا کلام :روزی که گریستم !

ساخت وبلاگ

 

روزي كه گريستم
 
پايان جهان در 21 دسامبر براي «نگاه پنجشنبه»
 
|صادق زيباكلام |

جمعه اول دي‌ماه 1391 قرار بود پايان دنيا باشد. دنيا در اين روز به پايان نرسيد اما يك نشريه كوچك با تيراژي كوچك‌تر به نام «نگاه پنجشنبه» روز 21 دسامبر عمرش به پايان رسيد. وقتي خانم شايسته‌فر كه هفته‌يي يكي دو بار درباره يادداشت‌هايم در «نگاه پنجشنبه» كه چند ماهي مي‌شد به چاپ مي‌رسيد صبح جمعه تماس گرفت، تصور كردم طبق معمول درباره يادداشت است، بعد از سلام گفتم: خانم شايسته‌فر ديشب يادداشت «قوه قضاييه ايران و مجازات اعدام» را پس از تصحيح و ويرايش برايتان ايميل كردم. با صدايي كه انگار از ته چاه درمي‌آمد گفت: «استاد خواستم بگويم كه ما نشريه را بسته‌ايم.» اولش فكر كردم كه مقصودش اين است كه صفحه‌آرايي را بسته‌اند و نشريه رفته براي چاپ و مقاله «قوه قضاييه ايران و مجازات اعدام» به صفحه‌آرايي نرسيده است. ناراحت شدم. بهم برخورد، چون اگر عجله داشتند مي‌توانستند زودتر به من بگويند. گفتم: «خب! اشكالي ندارد». خانم شايسته‌فر مثل اينكه متوجه شد كه من «نگرفته‌ام» گفت: «حقيقتش را بخواهيد نگاه پنجشنبه ديگر درنمي‌آيد...». نمي‌دانم چرا، وقتي «شرق» بسته شد، گريه‌ام نگرفت، اما براي چند لحظه بغض كردم. فاصله‌ام تا گريستن سرسوزني بيش نبود. دلم مي‌خواست خانم شايسته‌فر مرد بود و خجالت نمي‌كشيدم كه گريه كنم. حالا مي‌خواستم يك جوري خداحافظي كنم، اما خانم شايسته‌فر ول‌كن نبود. داشت توضيح مي‌داد كه چرا تصميم گرفته‌اند «نگاه پنجشنبه» را ديگر درنياورند. مي‌گفت كه فشارها خيلي زياد شده بود، هر روز كلي خبر و پيغام و پسغام در اعتراض به «نگاه پنجشنبه» مي‌رسيد. حجم اين اعتراضات و پيغام و پسغام‌ها آنقدر زياد شده بود كه «بچه‌ها» چاره را در اين ديدند كه خودشان مجله را ببندند. حالا نوبت من بود كه با صدايي كه انگار از ته چاه در‌مي‌آمد به ذكر مصيبت جواب دهم. اما بغضم نمي‌گذاشت تا حرفي بزنم. از دست خودم عصباني شده بودم و دلم مي‌خواست كله خودم را مي‌كندم. درست مثل اينكه من مسبب بسته شدن «نگاه پنجشنبه» باشم. فقط توانستم بگويم: مي‌فهمم. ولي دروغ مي‌گفتم، نمي‌فهميدم. اگر مي‌فهميدم اشكم در نمي‌آمد. خانم شايسته‌فر ول نمي‌كرد. داشت مي‌گفت عادت كرده. اين نشريه چندمي است كه بعد از مدتي كار كردن در آن شاهد بسته شدنش است. گفتم شما كه آنقدر خوش‌قدم و به قول كردها «قدم‌خير» هستيد. يك جورهايي «نگاه پنجشنبه» برايم مثل يك موجود زنده شده بود. خاطرخواهش شده بودم. جز يك مقاله‌ام كه آن را به كل چاپ نكردند، حدود 20 يادداشتي كه از من چاپ كردند، شايد مجموعا 5 درصد بيشتر از آنها را نزدند، آن هم با كلي عذرخواهي. تحريريه آن انصافا خيلي آزادمنش و متساهل بودند (و صد البته كه اگر غير از اين ‌بود، اين هفته هم نگاه پنجشنبه روي دكه روزنامه‌فروشي‌ها ديده مي‌شد) . «بچه‌هاي» نگاه پنجشنبه تار و تفرقه شدند، اما مثل همه نشريه‌هاي دگرانديش و فكور و مثل همه موارد ديگر به تدريج اينجا و آنجا مشغول كار مي‌شوند. به قول خانم شايسته‌فر: «استاد من چند روز يا چند هفته ديگر از يك نشريه ديگري مزاحم‌تان مي‌شوم و ازتان يادداشت مي‌خواهم.» اما حتي اين جمله هم مانع نشد كه بالاخره بعد از اين مكالمه تلفني اشكم درنيايد.

 

نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز...
ما را در سایت نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز دنبال می کنید

برچسب : رسانه ,خود سانسوری ,فشار , نویسنده : سردبیر نیک نیوز nick بازدید : 427 تاريخ : شنبه 2 دی 1391 ساعت: 5:08