سميه عليپور
عكس: احمدرضا شجاعي مسعود دهنمكي با پيشينهيي كه از او در مقام مسوول نشريات جبهه و شلمچه وجود داشت، سال 1385 با «اخراجيها» وارد سينما شد تا به زعم او همه آن انتقادهايي كه سالها او در نشرياتش متوجه افراد ميكرد، اينبار متوجه خود او شود. دهنمكي معتقد است به سختي فيلم ميسازد و حتي دستان خود را خالي ميداند، البته تا مرحله آماده شدن فيلمها. به گفته او بعد از آماده شدن فيلمها زمان آن ميرسد كه ديگران در كنارش قرار گرفته و با فيلمش عكس يادگاري بگيرند. او امسال با «رسوايي» در سي و يكمين جشنواره فيلم فجر حضور دارد، فيلمي كه خبرهاي مختلفي درباره آن و احتمال استقبال مخاطب از آن به گوش ميرسد، اما آنچه در گفتوگوي «اعتماد» با دهنمكي مورد بررسي قرار گرفت، حاشيههايي است كه درباره او و فيلمهايش مطرح ميشود.
مسعود دهنمكي در سال 1391 به لحاظ تفكر و جهانبيني چقدر نسبت به دهه 70 تغيير كرده است؟
پافشاري روي اين نوع نگاهها كه بعضيها اصرار دارند بگويند فلاني عوض شده و تغيير كرده از اين نشات ميگيرد كه شايد براساس شنيدهها درباره من قضاوت كردند يا احتمالا نوشتههاي من را در آن مقطع نخواندهاند و حتي حرفهايم را نشنيدهاند. من «اخراجيها» را براساس خاطرات شخصي خودم از جنگ ساختم، از آدمهايي كه در گردان سلمان، كساني كه در گروهان و دسته خودمان بودند. با اين آدمها زندگي كردم، به اين ترتيب كه دهه 60 زندگي من با اين آدمها گذشت و در دهه 80 به تصوير كشيده شد و شكل يك فيلم سينمايي را به خود گرفت. يا درباره «فقر و فحشا» ميتوان چنين گفت، اين فيلم همانند نوشتههايي است كه من در صفحه جنگ فقر و زنا در نشريات شلمچه و جبهه مينوشتم، همين طور «كدام استقلال كدام پيروزي» يا «اخراجيها3» همه حرفهاي من در نشريات است كه موجب آزردهخاطر شدن جناحهاي سياسي در آن زمان ميشد. متلكهاي سياسي در «اخراجيها3» كه در هجو رياكاري و دينفروشي و زهدفروشي بعضي آدمها بود و آقازادگي و اشرافي و غيره... از ديگر دغدغههايم بود كه ابتدا در نوشتهها مطرح بود و بعد تبديل به سينما شدند. درباره «رسوايي» هم ميتوانم بگويم به نوعي سينمايي شده «فقر و فحشا» و همچنين تصويري شده حرفهاي مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي است كه در سالهاي قبل تنها نشريهيي كه سخنان او را چاپ ميكرد، نشريه ما بود و امروز چون مديوم حرف زدن من عوض شده از شكل نوشتن مقاله به شكل سينمايي و تصويري درآمده است. در آن شرايط فضا اين بود كه ما دست به قلم بوديم و ديگران را نقد ميكرديم و الان در موقعيتي قرار گرفتهايم كه ديگران دست به قلم هستند و آنان ما را نقد ميكنند. البته حتي ما كه اين روزها نقد ميشويم به نوعي در آثارمان در سينما ديگران و گاه جامعه و حتي خودمان را به نقد ميكشيم.
واقعا در جايي از فيلمهايتان خودتان را نقد كردهايد؟ يا به تعبيري ديگر ميتوان اين طور گفت كه زماني مسعود دهنمكي آدمي راديكالتر بود و الان كمي منعطف شده؟ نه به هيچوجه. من همان نقدهايي را مطرح ميكنم كه آن زمان ميگفتم. من آن زماني كه در دوران جبهه با امثال مجيد سوزوكي كه در دسته برتابيده نميشدند، دستهيي جداگانه تشكيل داديم و جنگيديم هم مورد اتهام بودم. در نشريه شلمچه با امثال ميرشكاكها كه برخي نشريات آن زمان او را اخراجي ميدانستند نشريه منتشر ميكرديم و در سينما هم حرفي ميزنيم كه با حرف ديگران فرق ميكند. همه واكنشهايي كه نسبت به «اخراجيها» واكنش نشان دادند؛ آناني كه ميخواستند خودشان را جلوي تلويزيون آتش بزنند و واكنشهاي بسياري نشان دادند، همگي بحثها و چالشهاي درون گروهي بود. گفتن اين حرفها در آن زمان و مقطعي كه من در قالب نشرياتم آنها را بيان ميكردم هزينه و تاواني داشت؛ حرفهايي كه امروز ديگر گفتن آن عادي شده است. چي بگويم... آن روز كه من اين حرفها را ميزدم به من راديكال ميگفتند و امروز همه همان حرفها را ميزنند.
درباره اين بخش از صحبت و با توجه به اظهارات شما بايد اين جمعبندي به دست بيايد كه آنچه تغيير كرده مسعود دهنمكي نيست و فضاي جامعه است كه دچار تغيير و تحول شده؟ بله فضاي جامعه تغيير كرده است. در دهه 60 حرفهايي درباره اشرافيگري مسوولان ميزديم كه اين حرفها راديكال بودن تلقي ميشد، اما در اين دهه همه همين حرفها را ميزنند. زماني كه «فقر و فحشا» را ساختم از طرف برخي به اين متهم بودم كه پايههاي دينيام متزلزل شده و مسائلي از اين دست. اما در اين چند سال ديدهام در ماه رمضان علماي ما به تلويزيون ميآيند و درباره تبعات فقر و فحشا مفصل صحبت ميكنند يا خيلي حرفهاي ديگر. مثلا درباره نقد آداب دموكراسي امروزي كه هزينه آن سالهايي ميشود كه قواعد بازي در عرصه سياست رعايت نشده است. من در «اخراجيها3» اين حرفها را به صورت طنز مطرح كردم و امروز به صورت جدي درباره اين مسائل صحبت ميشود؛ اينكه تبيين كدام رفتارها در جامعه موجب تقابل مردم با هم شده است. اينها حرفهايي است كه آن موقع گفتن آنها اسم افراطيگري به خود ميگرفت و الان به آن اعتراض مدني ميگويند. زماني كه «اخراجيها2» را در جشنواره راه ندادند، اعتراض كردم كه همه سينما نسبت به اين اعتراض من برآشفتند؛ ميگفتند چرا؟؟ بايد آرا را پذيرفت، اما امسال همه اعتراض ميكنند. همه روزنامهها از فيلمهايي كه در بخش مسابقه نيستند دفاع ميكنند. اگر آن موقع بد بوده الان هم بايد بد باشد.
پس برخلاف اينكه امروز فيلمهاي شما ميتوانند اكران گسترده شوند، اگر در زماني كه نشريه منتشر ميكرديد، دقيقا همين فيلمها را ميساختيد و سمت اكران آن ميرفتيد با مشكلات بسياري مواجه ميشديد. آن موقع هم كه مينوشتم مشكلات خيلي زيادي داشتم، من بيش از 10 بار دادگاه رفتهام و سه نشريهام توقيف شده است. مستندهايم توقيف شده است. فكر نميكنم كسي به اندازه من از نيروهاي درون نظام بابت حرفهايش هزينه داده باشد. من سال 69 بابت حرفهايم و دقيقا زماني كه همه ميگفتند مخالف فلاني دشمن پيغمبر است، در نماز جمعه پا شدم و نسبت به وضعيت فرهنگي و الگوي توسعه اعتراض كردم؛ نتيجه رفتن گوشه انفرادي بود. الان پزش را دوستان و حضرات ميدهند.
من براي گفتن حرفهايم تاوانهاي سنگيني دادم، اما دليلي ندارد آن تاوان را عجز و ناله كنم، من هم تاوان را افتخار ميدانم و هم گفتن حرفهاي متفاوت را طبيعي ميدانم. براي همين «رسوايي» مگر ما كم حاشيه داشتيم؟ در حالي كه ديگران بودجههاي انبوه ميگيرند تا حرفهايي از اين دست بزنند. همه ما طيف سينما را ميشناسيم و ميدانيم از كجاها به آنان سفارش ميدهند تا فيلم درباره برخي مسائل بسازند. معمولا اين فيلمهاي سفارشي هم يا درنميآيد يا تبديل به ضد خودش ميشود. اما ما با پول و جيب خودمان كار ميكنيم. من براساس اعتقادم فيلم ميسازم.
شما ميگوييد براساس اعتقاداتتان فيلم ميسازيد؛ اما اگر به نماي بيروني فيلمهايتان نگاه كنيم اين طنز و كمدي و شوخي با خط قرمزها هست كه خودنمايي ميكند. روحانيها افرادي هستند كه در فيلمهاي شما با آنان شوخي ميشود و مسالهيي هم به وجود نميآيد؛ اما در مقابل كمال تبريزي به عنوان فيلمسازي معتمد زماني كه «مارمولك» را ميسازد با آن حجم از حواشي درگير ميشود. گويا شما شيوه بياني براي فيلمها متصور هستيد كه بيشتر در جمعبندي آنها ديده ميشود، پايان فيلم به گونهيي اتفاق ميافتد كه نه مسوولان بگويند چيزي خارج از قاعده گفتيد و نه مخاطب شعار را در تمام فيلم بولد شده ببيند.
من فكر ميكنم اگر خارج از حب و بغضهاي خاصي كه به فيلمهاي من نگاه شده، به موضوع بنگريم به جواب ميرسيم. جواب به اين شكل درميآيد كه نگاهي به وضعيت ديگر فيلمها در مقايسه با «اخراجيها» داشته باشيم. من اسم شوخي با خطوط قرمز را بازي با خطوط قرمز ميگذارم. بعد از «اخراجيها» با بازيگران فيلم، كارهايي در همين حال و هوا ساخته شد يا برخي داستان و گاه لوگوي فيلم را كپي كردند، حتي با رانت ويژه به آن سمت ميروند كارشان درنميآيد فقط به اين مساله برميگردد كه ظرافتها را نميشناسند و حتي اين مساله به باورهاي خود كارگردان هم مرتبط است. در «اخراجيها1» كافي بود در كنار حاجي گرينف شخصيتي مانند آن روحاني كه صديق شريف نقشش را بازي كرد، حضور نداشت. آن وقت حاجي گرينف نماد دينداري به نظر ميرسيد، اما وقتي كنار او آن روحاني پررنگ قرار ميگيرد، آن وقت مردم بين دينداري رياكارانه و دينداري واقعي تمايز قائل ميشوند. اين اتفاق در «مارمولك» هم ميتوانست رخ دهد، يعني اگر آن شخصيت روحاني فيلم كه رضا مارمولك لباس او را دزديده فقط در ابتداي فيلم ديده ميشد، در طول قصه هم بارها ديده ميشد و رفتار ديگري از او ميديديم قطعا فيلم كمحاشيهتر ميشد. اينها نوعي ظرافتهاي شناخت خطوط قرمز است. همين مساله درباره استفاده از لهجهها نيز قابل توجه است. زمان «اخراجيها» گروهي در كشور آذربايجان سمپاشي كردند و گفتند نقشي كه اكبر عبدي بازي ميكند اهانت به قوميتها است، اما در مقابل ميبينيم مشابه فروش «اخراجيها» در سينماهاي تبريز و اردبيل تاكنون وجود نداشته، قوميتها هم احساس نكردند كه با استفاده از لهجه به آنان توهين ميشود. علاوه بر اينها ميتوان به روح فيلم و اعتقاد سازنده نيز اشاره كرد.
دو نكته در اين بخش از صحبتها بود كه به نظرم نياز به توضيح دارد. اول اينكه گفتيد فيلم شما با حب و بغض مورد نقد قرار ميگيرد. چرا بايد اين طور باشد؟ به اين مساله همواره اشاره ميكنيد حتي درباره نقدي كه براي مجموعه تلويزيونيتان صورت گرفت همين نظر را داشتيد. بخشي به اين برميگردد كه خيليها با نگاه سياسي به فيلمهاي من نگاه ميكنند. به نوعي انتقام دوره روزنامهنگاري من را از فيلمسازيام ميگيرند. كساني كه در اين حوزه بودند و ما آنان را نقد كرديم الان صاحب رسانه هستند و تعلق خاطر به جناحي دارند و من را نماينده يك جريان ميدانند. الان بهترين فرصت را گير آوردهاند كه همه دق و دليشان را سر من خالي كنند. من تاوان ديگران را هم بايد بپردازم. در عمل ميبينيد كه درباره ديگران چنين كاري نميكنند. آن نظرسنجي كه تلويزيون برگزار كرد را به خاطر داريد؟ جهتگيري مجري تلويزيون و كارشناسان كاملا روشن بود. تا يك هفته قبل ميگفتند بزرگترين نظرسنجي انجام ميشود و يك ميليون نفر راي دادهاند، اما وقتي فيلم اول اين يك ميليون نفر «اخراجيها» ميشود هم مجري و هم كارشناسان به مردم توهين ميكنند. همه ميدانيم كه آقايان براي شوخي با جنگ مجوز داشتند و خيلي كارهاي ديگر كردند، رقابتهاي تصنعي به وجود آوردند. مردم را با زور نميتوان سينما فرستاد؛ اينكه به آنان پول بدهيم تا فيلمي را ببيند. بعد هم فروش فيلمهاي من هم دست خود سينماييها و شركتهاي پخش آنان بوده و دست دولت كه نبوده. چرا اين آمار و ارقام تكرار نشد. من اسم اين را نياز مخاطب به گفتن حرفهايي ميدانم كه دوست دارد بزند و اين جور فيلمها را آيينه يا بلندگوي حرفهاي خودش ميبيند.
نكته بعدي، شناخت خطوط قرمز بود؛ اين شناخت درباره شما به چه شكلي به دست آمده است؟ ميتوانيم بگوييم نزديكي شما به نظام، منجر به چنين شناختي شده است؟
شايد هم به دليل شناخت از مقوله مورد بحث است. من خودم در جبهه و جنگ بودم و اين ظرافتها را ميشناختم، اما با وجود رعايت اين ظرافتها باز هم گروهي معترض هستند. اين طور نيست كه بتواني همه را راضي نگه داري. در همين جلسه نمايش خصوصي كه براي «رسوايي» گرفتيم حدود 400 نفر از مسوولان كشور شركت داشتند. حدود 60 تا 70 روحاني در آن جمع بود، خيلي از روحانيوني كه نماينده مجلس بودند. كافي بود در آنجا يك دوربين ميگذاشتيد و واكنشها را ميديديد. يك دفعه ميبينيد يك روحاني در حد اجتهاد از فيلم راضي بود و در طرف مقابل طيف بچه حزباللهي داشتيم كه با عصبانيت وسط فيلم از سالن بيرون رفت. اين نشان ميدهد چقدر سليقهها مختلف است. در همان جلسه تنش بين روحانيون شكل گرفت، نظر يكي از آنان خيلي تند بود و در مقابل ميديد هفت، هشت روحاني ديگر از فيلم دفاع ميكنند. اين نشان ميدهد كه نه فقط درباره آثار دهنمكي بلكه درباره اغلب فيلمها ميبينيم كه چقدر سليقهها مختلف است و ما بدون درك از اين اختلاف سليقه ميخواهيم حكم كلي صادر كنيم و بگوييم اين حرف همه مردم يا حرف نظام يا حرف اسلام است. درباره «اخراجيها» هم اين اتفاق افتاد. رهبري در تلويزيون در حضور هنرمندان از سه فيلم اسم بردند: «آژانس شيشهاي»، «ليلي با من است» و «اخراجيها» و گفتند اگر پرداخت درستي باشد، چرا مخاطب نباشد. ايشان به پرداخت درست قصه اشاره كردند، اما باز هم ميبينيد عدهيي به اسم اسلام و جبهه و جنگ اين همه حمله ميكنند. حتي بعد از صحبتهاي آقا دوباره حرف ميزنند. اينها نشان ميدهد اين اعتراضها خاستگاه ديگري دارد.
آقاي دهنمكي اين طور به نظر ميرسد كه شما از جلب نظر طيف روشنفكر كلا صرفنظر كردهايد و مخاطب هدف شما مخاطب عام است كه درباره فيلمهاي شما تعداد زيادي بودهاند و آمار بالايي از فروش فيلمها به دست آمده است.
به هيچوجه، اتفاقا من فكر ميكنم بخش زيادي از مخاطبان فيلمهاي من در جامعه همين طبقه جديد هستند.
از طبقه جديد چيست؟
ما امروز با نسل جديدي مواجه هستيم كه مطالبات و آرمانها و نيازهاي جديدي را نسبت به نسلهاي قبلي دارد. اينها بخش خاكستري جامعه هستند. اگر جامعه را به سه بخش تقسيم كنيم، يك بخش بهشدت سياسي و اپوزيسيونوار، يك بخش كاملا مذهبي و يك بخش 70 درصدي كه نه ضد نظام هستند و نه به آن شكل مذهبي. اين بخش داراي يك فطرت مشترك است. حتي آن جريان به قول شما روشنفكري يا شبه روشنفكري يا هر اسمي كه روي آن قرار دهيم هم فيلمها را ميبينند؛ اينها يا با نگاه منتقدانه فيلمها را ميبينند يا در خلوت خودشان به تماشاي فيلم مينشينند تا ببينند كه فيلم حرف درستي ميزند، اما آن تعصب سياسي يا جناحي اجازه نميدهد كه بيايند و حرف موجود در فيلم را بزنند. من خيلي از آدمها را ميشناسم كه در انتخابات يك گرايش ديگر داشتند، اما زمان اكران «اخراجيها3» با وجود همه بحثي كه درباره تحريم مطرح شده بود آمدند و فيلم را ديدند، فروش شش ميلياردي فيلم فقط مخصوص حزباللهيها نبوده است. اگر قرار بود حزباللهيها فيلمي را شش ميلياردي كنند درباره خيلي فيلمهاي ديگر اين كار را ميكردند، درباره فيلمهايي كه اين همه تبليغ و نظام پشتشان بود. آن بخشي كه همراه نميشود يا نميخواهد خودش را در ظاهر همراه نشان دهد، طيفي است كه نگاه تخصصي ندارند و نگاهشان سياسي است و از قبل تصميم گرفتهاند كه آثار دهنمكي را نبينند و با آن بجنگند، حالا چه حرف خوبي بزند چه نزند، چه فيلمهايش ساختار خوبي داشته باشد يا نداشته باشد.
خودتان به اين مساله قائل هستيد كه چنين برخوردهايي با شما و فيلمهايتان چندان نبايد دور از انتظار باشد. شما قبل از فيلمسازي به واسطه نشرياتتان فضايي براي ايجاد شناخت نسبت به خودتان به وجود آورده بوديد و حالا طبيعي به نظر ميرسد كه همه درباره شما و فيلمهايتان با آن پيشزمينه قضاوت كنند. يا نگاه شما اين است كه ميتوان اين همه ايدهآليستي نگاه كرد و كلا همه آن شناخت را ناديده گرفت و فيلمها را مستقل سنجيد؟ براساس شعارهاي خودشان بله؛ آنان كه شعار ميدهند و ميگويند «تحمل مخالف» يا ميگويند حاضرم جانم را بدهم تا مخالفم حرفش را بزند و براساس اينكه ميگويند فيلم را بايد فارغ از كارگردانش ديد يا بعضيها ميگويند چون غرض آمد هنر پوشيده شد، صد حجاب از دل به سوي ديده شد يا حضرت علي ميگويند نگاه كن ببين چي ميگويد نگاه نكن كي ميگويد. با اين پيش فرضها بايد چنين انتظاري داشت. در دهه 70 من نشريه داشتم، فيلم «خانهيي روي آب» آقاي فرمانآرا آن زمان ساخته شده بود. بخشي رفته بودند از ايشان شكايت كرده بودند، من فيلم را از بچهها گرفتم و ديدم، و احساس كردم اين شكايت بيوجه است. گفتند فيلم را فلاني ساخته، اما من گفتم مضمون فيلم ديني است. جواب من اين بود مهم نيست چه كسي فيلم را ساخته بايد به اين نگاه شود كه چه چيزي ساخته شده، نه اينكه چه كسي آن را ساخته. در ادامه گفتند تو حاضر هستي از فيلم دفاع كني، من پاسخ مثبت دادم و مقالهيي نوشتم و از فيلم دفاع كردم و گفتم اين فيلم ديني است و پيام ديني دارد. فكر نميكنم در آن سوي ماجرا افراد آن قدر ليبرال باشند كه اگر در فيلم ما حرف و قصه خوبي بود اعتراف كنند.
رد شدن از «اخراجيها» و رسيدن به «رسوايي» از نظر شما توام با ريسك بود؟
من از زماني كه وارد سينما شدم، براي خودم 10 ايده نوشتم تا به ترتيب اولويت شروع به ساختن آن كنم و تا پايان دهه 90 ساخت اين ايدهها را تمام كنم و خيلي هم به اين موارد جانبي فكر نميكنم. من حتي اگر فيلم بسازم و آن را روي سيدي منتشر كنم و تكتك به در خانههاي مردم برسانم اين كار را انجام خواهم داد، حالا اگر به سينما آمد و ميليونها نفر از آن استقبال كردند چه بهتر.
در صحبتهايتان به اين اشاره كرده بوديد كه به مخاطب فكر نميكنم، اين البته درباره فيلمسازي كه فيلمهايش به واسطه استقبال مخاطب بيشتر مورد توجه بوده، عجيب است، اما با پذيرش اين مساله، يعني زماني را هم در ذهنتان در نظر داريد كه ديگر مخاطب مانند «اخراجيها» از فيلمهاي شما استقبال نكند؟
اگر مخاطب حاضر نشود پول خرج كند و فيلمهاي من را ببيند من حاضرم پول خرج كنم تا فيلم را به آنان برسانم تا حرفهايم شنيده شود. حاضرم فيلمهايم را به صورت رايگان در خانهشان بفرستم، كاري كه در نشريه كردم.
به دوران كار در نشريه اشاره كرديد و سختيهايي كه گفتيد در آنجا كشيديد. به نظر ميرسد هرچه در آنجا سختي متحمل شديد، در سينما به راحتي و در فضايي مناسب كارتان پيش رفته است.
استقبالي كه در سينما از كارهايم صورت گرفته، بيارتباط به تيراژ نشريهام در طول 10 سال نيست. من آنجا هر هفته اين استقبال را تجربه ميكردم، اما سختيهايي كه در پشت پرده سينما متحمل ميشوم بهشدت بيشتر از دوراني است كه در مطبوعات كار ميكردم.
ميخواهيد از اين مسائل بگوييد؟
خود شما در روزنامهها و اينها ميبينيد ديگر... من با دست خالي فيلم ميسازم، ولي در رسانهها به اين متهم ميشود كه از امكانات استفاده ميكني و همهچيز در اختيارت است. اين را فقط كساني ميفهمند كه از بدنه سينما وارد كارهاي ما ميشوند و مديرتوليد و مجري طرح ميشوند يا بازيگر... اينها كه نزديك ميشوند و ميبينند چه مصائبي كشيده ميشود و وقتي فيلمها مطرح ميشود و مورد استقبال قرار ميگيرد تازه ديگران با آن عكس يادگاري ميگيرند.
ولي خب اين شرايط درباره فيلم اولتان فقط بود.
نه، باقي فيلمها هم چنين وضعيتي داشتند، هرچه جلوتر ميرفتم شرايط سختتر ميشد.
فروش ميلياردي آن فيلمها موجب نميشد آن دست خالي پرتر شود و شما با خيال راحتتر باقي فيلمهايتان را بسازيد؟ من با دست خالي خيلي كارها ميكردم. البته آن موقع هم سرمايهگذار بود... منظور از دست خالي... من هرچه هم بگويم كسي اين بخش را باور نميكند؛ اينكه بگويم امكانات نبوده است. همين خانم پاكروان، مديرتوليد كارهاي آقاي بيضايي و آقاي كيميايي هم بوده، مديرتوليد كارهاي من هم بوده. او ميتواند بيايد و شهادت دهد كه ما بعضي از امكانات ادوات جنگي را از بازار سياه تهيه ميكرديم. خيليها معتقد بودند اين فيلم از نظر آنان كار ارزشي نيست. سر «اخراجيها2» به من ميگفتند اين ماجراي ربودن هواپيما و بردن آن به اردوگاه اسرا مسالهيي ساختگي است، در حالي كه چنين اتفاقي واقعا افتاده بود و آنان براساس بيدانشي خود چنين نظري ميدادند.
يعني روي فيلمنامههاي شما مميزي وارد ميشود؟
بيشتر از همه.
جدا؟
فيلمنامههاي من را 100 جا ميخوانند نظر ميدهند. شايد براي باقي را فقط يك جا بخوانند، اما فيلمنامههاي من از چند طرف خوانده ميشود. يكي از دلايل اينكه «رسوايي» را براي مسوولان اكران خصوصي كرديم به اين دليل بود كه اگر قرار است در آينده افرادي به فيلم فحش دهند، حداقل خود مسوولان فيلم را ببينند و بعد هرچه ميخواهند بگويند، نه اينكه براساس شنيدهها قضاوت كنند.
جمعبندي آن جلسه هم گويا براي فيلم شما مثبت بود؟ بله، خيلي از مسوولان پسنديده بودند، بعضيها هم نقد داشتند و تعدادي هم كار را دوست نداشتند.
اين روش نمايش فيلم براي مسوولان هم از جمله كارهايي است كه در راستاي كم كردن حاشيه براي فيلمهايتان به كار بستيد. در ايران فيلم ساختن با اعمال شاقه است، بايد همه ظرافتها را بشناسيد. بالاخره بعضيها فكر ميكنند وظيفه كارگردان اين است كه فيلم را بسازد و پس از توليد فيلم مسووليت او به پايان ميرسد، اما از نظر من كار كارگردان بعد از شكل گرفتن ايده در ذهن شروع ميشود و تا شش ماه، يك سال بعد از اكران همچنان بايد پاسخگو باشد. شايد بعضيها اشكال ميگيرند از كارهاي من. برخلاف آنكه كارهاي من به عنوان نوآوري مطرح شود، در رسانهها از آن اشكال ميگيرند. هيچ منع قانوني ندارد كه تبليغ يك فيلم در سيدي فيلم ديگري صورت بگيرد، اما وقتي من اين كار را انجام ميدهم هزار جور اتهام به آن وارد ميشود و اگر ديگران انجام دهند، اسم آن خلاقيت ميشود.
فكر كنم هنوز آن حساب كتابهاي قديمي درباره نوشتههاي شما ادامه دارد و سر فيلمهايتان اين نگاهها بروز پيدا ميكند. اي كاش نبود. بالاخره اينها عهد كردهاند با من دشمني كنند و من هم ناراحت نميشوم. وقتي مطالبشان را ميخوانم متوجه كينه و عداوت و دشمني ميشوم. مساله اين است كه كارهاي من در دو جبهه مورد انتقاد قرار ميگيرد. من در دو جبهه هستم، در جبهه اين طرف هم حسادت من را اذيت ميكند. خيلي آدمها كه سالها در اين حوزه با ما كار كردند و هم كيش هستند، كارهايي كه در پشت صحنه ميكنند و حرفهايي كه ميزنند دردي بيشتر از انتقادهاي آن طرف برايم به وجود ميآورد. وقتي آن طرف انتقاد ميكند، ميدانم كه انصاف ندارد، چون گفته تو آن طرف خطي و من اين طرف خط. تو يك جريان فكري هستي و من يك جريان فكري. من با خواندن نشريات و سايتهاي آنان ناراحت نميشوم و ميخوانم و شايد نكتهيي هم در آن بين پيدا كنم، اما وقتي حرفهاي اين وريها را ميشنوم يا با آزار و اذيتها و كارشكنيهاي آنان روبهرو ميشوم و آنان هم مطمئن هستند حرفهايي كه من ميزنم حتي يك جايي حرف خودشان است، كارم به نظرم سختتر ميشود.
پس نگاه اينوريها را حسادت تلقي ميكنيد؟ البته ممكن است بخشي هم نقد باشد، چون هيچكس فارغ از نقد نيست. حتي در آن دشمنها هم حرفهايي كه ميزنند درصدي نقد است. اما منظور من اين است كه بايد در دو جبهه بجنگم.
و در اين وضعيت خودتان را براي نقدهاي مربوط به «رسوايي» آماده كردهايد؟ چه تصويري از حضور فيلم در جشنواره داريد؟ قابل پيشبيني نيست. اميدوارم كه مردم خوششان بيايد.
زوم ما امروز با نسل جديدي مواجه هستيم كه مطالبات و آرمانها و نيازهاي جديدي را نسبت به نسلهاي قبلي دارد. اينها بخش خاكستري جامعه هستند. اگر جامعه را به سه بخش تقسيم كنيم، يك بخش بهشدت سياسي و اپوزيسيونوار، يك بخش كاملا مذهبي و يك بخش 70 درصدي كه نه ضد نظام هستند و نه به آن شكل مذهبي