چهل دليل در ضرورت نامزدي خاتمي
محمد رضا جلائي پور
فروتنانه از فعالان سیاسی و مدنی ایران دعوت میکنم در محافل عمومی، شبکههای اجتماعی مجازی و رسانهها به بحث عمومیِ استدلالمحور بر سر نامزدی خاتمی دامن بزنند و دلایلشان را بنویسند، به امید آنکه در نتیجۀ این گفتگوها خیر و مصلحت عمومی ایرانیان بیشتر تامین شود و فرصتهای تکرارنشدنی نسوزد. خودم هم (که سیاستورزِ حرفهای نیستم) در حد بضاعت محدودم جُستار پیش رو را عرضه میکنم که شامل چهل دليلِ شايستة توجه در ضرورت نامزدي سيدمحمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوريِ خرداد 92 است. تنها درخواستی که از منتقدان محترم این مقاله دارم این است که قبل از نقد و اصلاح مواضعام، "همۀ" دلایل زیر را "به دقت"، "با حوصله" و "بدون پیشداوری" بخوانند و علاوه بر نقد سلبی، گزینۀ ایجابیِ مطلوبترِ "ممکن"شان را معرفی کنند. حتیالامکان کوشیدهام در جایجای این جُستار به مهمترین استدلالهای مخالفان نامزدی خاتمی پاسخ بدهم. متن مقاله کوتاه نیست، اما امیدوارم به حداقل یک بار دقیق خوانده شدن توسط موافقان و مخالفانِ نامزدیِ خاتمی بیارزد.
نگارنده در فضای سرد و غیرانتخاباتیِ تیر ماه 1387 و در آستانۀ راهاندازی "پویش موج سوم" نیز دلایلش برای مطلوبیت شرکت در انتخابات 88 و نامزدی خاتمی را منتشر کرد که در پارهای موارد اشتراکاتی با دلایلی که در ادامه میآید داشت. در واکنش به آن جُستار، انتقادات پرشماری از سوی فعالانی طرح شد که چند ماه بعد در فضایی که به تدریج گرمتر شده بود با همان دلایل به جمع پانصدهزار عضو "پویش موج سوم" و ستادهای حامی خاتمی و سپس موسوی پیوستند. پارهای از این منتقدان اولیه و همراهان بعدی تصریح داشتند که با وجود پذیرش "منطقیِ" آن استدلالها، به زمان بیشتری برای کنار آمدنِ "عاطفی" با نتایجاش نیاز داشتهاند. این بار هم امیدوارم آنها که در بادی امر، به خاطر موانع عاطفی یا استدلالی، نویسنده و دیگر طرفداران آمدنِ خاتمی را نقد میکنند نیز در نهایت به همین دلایل یا دلایل دیگر به جمع حامیان نامزدی خاتمی بپیوندند و از این طریق به تامین منافع ملی ایران و کاستن رنجهای ایرانیان کمک کنند. ادعای نویسنده این است که نامزدی خاتمی میتواند برای نظام و اصلاحطلبان به یک بازی "برد-برد" بدل شود و به نفع پیشرفت متوازنِ دموکراسی، رفاه، آزادی، عدالت، نظم و امنیت در ایران است، مشروط بر اینکه به عنوان گام اول در چارچوب طرحی بلندمدتتر و چندجانبه برای رفع کاستیهای جریان اصلاحطلب و توسعهگرا در ایران دیده شود.
حضور خاتمي مثل هر گزينۀ ديگري منافع و هزینههای متعددي دارد، اما با توجه به اقتضائات عقلانيت و اخلاقِ سياسي، بر ديگر گزينهها داراي ترجيح نسبي است. نويسندة اين سطور نیز به پارهاي از عناصرِ بینش، منش و کارنامۀ سیاسی خاتمي نقدهايي را وارد ميداند و معتقد است موفقیت احتمالی خاتمی به هیچ عنوان آسان و ارزان به دست نخواهد آمد، اما باور دارد به دلايل زير نامزدی خاتمی از هر گزينة «ممكن» ديگري به مراتب انتخاب فرصتسازتري خواهد بود و اصلاحطلبان تنها با آمدن او "شاید" بتوانند با پیروزی در انتخابات به دفع بلاياي ايرانسوزِ محتملِ پيشرو بپردازند. به باور نگارنده، شاید توجه به "مجموع" این دلايلِ چهلگانه براي اقناع دموکراسیخواهان و سبزهای منصف و مخالفِ حضور خاتمي كفایت کند، حتی اگر مخاطبان مقاله با یک یا چند مورد از این دلایل همراه نباشند. یکایک دلایل پیش رو شایستۀ توجه مجزا است، اما یک "کل به همپیوسته" را تشکیل میدهد. مرور عناوینی که در ادامه میآیند، بدونِ خواندن نکات، استدلالها و شواهدی که ذیل هر یک از چهل دلیل ذکر شدهاست، چندان وافی به مقصود نیست. دلایل لزوماً به ترتیب اهمیت یا موضوعشان ذکر نشدهاند، ولی خواندنِ به ترتیبشان بهتر است:
1- افزایش احتمال رفع حصر موسوی و کروبی و آزادی زندانیان سیاسی: بسیاری از مخالفان نامزدی خاتمی میپرسند: "آیا نامزدی خاتمی در انتخابات، مادامی که نامزدهای انتخاباتِ قبل در حصر خانگی و فعالان سیاسی سبز در زنداناند، روا است؟". پاسخ این پرسش مشروط است به جوابِ مثبت یا منفیِ یک سوأل مهمتر: "آیا نامزدی خاتمی و حضور دموکراسیخواهان در انتخابات به نفع تحقق آرمانهای موسوی و کروبی و زندانیان سبز (از جمله پیشرفت دموکراسی و بهبود زندگی ایرانیان) است و احتمال رفع حصر و آزادی آنها را افزایش میدهد یا نه؟". به نظر میرسد پاسخ به سوال اخیر مثبت است و عقلانیت و اخلاق سیاسی ایجاب میکند خاتمی نامزدی را بپذیرد. "برخواستن" و برداشتنِ گامهای عملی برای تسریع آزادی زندانیان سیاسی و پایان حصر رهبران محبوب و راسخِ جنبش سبز، اخلاقیتر از "نشستن"، تماشا کردن و مرثیهسرایی برای ظلمی است که بر آنها میرود. دموکراسیخواهان ایرانی باید توجه داشته باشند که در وضعیت "آچمز همهجانبۀ" کنونی: 1) خوشبختانه احتمال دخالت نظامی اسرائیل/آمریکا در ایران، حداقل تا پایان دوره اوباما، بسیار کاسته شده است؛ 2) تداوم یا تشدید تحریمهای اقتصادی ضمن تضعیف جامعه و دولت ایران، در چشماندازی 2-3 ساله لزوماً منجر به گشایش سیاسی نمیشود و با مذاکره با آمریکا و حل پروندۀ هستهای توسط دولتی اصولگرا میتواند کاسته شود؛ 3) اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بنیه و انسجام کافی برای تاثیرگذاریِ تعیینکننده در معادلات سیاسی از طریقی غیر از انتخابات را ندارد؛ و 4) جنبش سبزِ اصلاحطلبانه و دموکراسیخواهانۀ ایران اکنون در وضعیت "خیزش جنبشی" نیست و شاید تا انباشت کافیِ انرژی اجتماعی برای خیزش بعدیاش سالها فاصله داشته باشد. از سوی دیگر حکمرانان ایران مستظهر به پول نفتاند؛ به حمایت جدی حداقل 15-30 درصد جامعۀ ایران پشتگرماند؛ پشت دین سنگر گرفتهاند؛ از قدرت اقتصادی، رسانهای و سازمانی/تشکیلاتی گستردهای برخوردارند؛ به نحو موفقیتآمیزی از خیابانی شدن جنبش سبز جلوگیری کردهاند؛ و علیرغم فرسایش روزافزونِ مشروعیت سیاسیشان و بحرانهای اقتصادی و بیکفایتی مدیریتیشان، تا سالها امکان تغذیۀ ماشین سرکوبشان را دارند. در چنین شرایطی دموکراسیخواهان با اتکا به چه عامل درونزایی بهتر از حضور محبوبترین نامزد اصلاحطلب در انتخابات میخواهند در چشماندازی 1-4 ساله احتمال رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی را افزایش دهند؟ در جامعهای چندپاره که با دهها سال تبعیض انباشتۀ قومی و دینی و جنسیتی، آسیبهای متراکم اجتماعی، سه الی پنج میلیون معتاد، دوازه میلیون فقیر، شش میلیون حاشیهنشین، سی میلیون بیسواد و کمسواد و چهار میلیون بیکار مواجه است، از چه طریقی میتوان دموکراسی، عدالت، آزادی و رفاه را بدون به خطر انداختن امنیت و نظم بسط داد؟ حضور یک نامزد جدی و محبوب اصلاحطلب در انتخابات بهترین فرصت برای اعتراض به حصر رهبران جنبش سبز، زنده داشتن یادشان، تأکید بر آرمانهای زندانیان سیاسی دموکراسیخواه (از جمله بسط عدالت سیاسی) و افزایش احتمال آزادیشان در سالهای پیش رو است.
2- افزایش فرصتها و امکانات دموکراسیخواهان برای ارتقای سلامت انتخابات: صرف نظر از داوریای که نسبت به میزان سلامت انتخابات ریاست جمهوری سال 88 داریم، پرسش اصلی پیش روی دموکراسیخواهان این است که "چگونه سلامت نهاد انتخابات را افزایش دهند و از مهندسی افزونتر آن جلوگیری کنند؟". به تعبیر دیگر مسالۀ اصلی «چگونگی افزایش سلامت انتخاباتِ بعدی" است و نه "میزان سلامت انتخاباتِ قبلی". و به طور خاص دربارۀ نامزدی خاتمی باید پرسید: "نامزدیاش نقش مردم در نتیجۀ انتخابات و فرصتهای دموکراسیخواهان برای نجات نهاد انتخابات را افزایش میدهد یا کاهش؟». اگر افزایش میدهد، صرف نظر از میزان سلامت انتخابات قبلی، بهتر است بیاید؛ و اگر کاهش میدهد، حتی بر فرض سلامت انتخابات 88، بهتر است نیاید. در شرایطی که متاسفانه سبزهای اصلاحطلب نه قدرت اقتصادی قابل توجهی دارند، نه رسانۀ با مخاطب میلیونی دارند و نه امکان تشکلیابی و سازماندهیِ گسترده، با اتکای به چه نیروی درونزایی میخواهند انتخاباتِ سالمتر را به رقبایی که از این سه ابزار و نیز قوۀ قهریه بهرۀ بسیار بیشتری دارند تحمیل کنند؟ آیا نباید با محبوبترین نامزدی که امکان اجماع حداکثری را فراهم میکند و با اتکا به امواج اجتماعیِ وسیعِ قبل از روز رایگیری وارد کارزار تلاش برای افزایش سلامت انتخابات شوند؟ با خالی کردن گود این انتخابات، سلامت و آزادی انتخابات افزایش مییابد یا کاهش؟ آیا با نامزدی خاتمی هزینههای مهندسی انتخابات به میزان قابل توجهی افزایش نمییابد؟ در شرایطی که نظام به ژست و نمایشِ "انتخابات آزاد" برای مردم ایران و جهان نیازمندتر شده است، نامزدی خاتمی فرصتهای بیشتری برای پیگیری حق انتخابات آزاد و رقابتی در اختیار دموکراسیخواهان ایرانی قرار میدهد. او میتواند، بر خلاف انتخابات 88، با جدیتر گرفتن شرایط رقابت سالم پیش از روز انتخابات و مثلاً تهدید به استعفا در روز انتخابات در صورت عدم اعطای کارتهای ناظران اصلاحطلب در شعب اخذ رای یا قطع مجاری ارتباطی ناظران با ستاد خاتمی و با اتکا به پایگاه اجتماعی وسیعاش امکانات بهتری برای تضمین سلامت انتخابات داشته باشد. دموکراسیخواهان بدون پشتوانۀ حمایتِ اجتماعیِ وسیع، شانس زیادی برای عقب نشاندن مخالفان انتخابات آزاد ندارند و در شرایط کنونی سیدمحمد خاتمی بهترین انتخابشان برای احیای جنبش اجتماعی اصلاحی و تلاش برای استیفای حقِ انتخابات آزاد است.
3- موهوم بودن ترس از رد صلاحیت خاتمی و شکست در انتخابات: پارهای از مخالفان نامزدی خاتمی از هزینههای رد صلاحیت او و شکستاش در انتخابات هراس دارند. باید پرسید: دموکراسیخواهان و توسعهگرایان، حتی در صورت رد صلاحیت یا شکست خاتمی، چه چیزی برای از دست دادن دارند؟ نامزدی خاتمی (صرف نظر از نتیجهاش) چه ضرری برای اصلاحات و ایران دارد؟ مگر میرحسین موسوی با شکست ظاهری در انتخابات اعتبار اجتماعیاش را از دست داد که خاتمی از دست بدهد؟ اگر خاتمی شجاعت ثبت نام در انتخابات را داشته باشد، نتیجه از دو حالت خارج نیست: اگر رد صلاحیت شد، تازه «مطلوبِ» مخالفانِ نامزدی خاتمی برای مشروعیتزدایی از انتخاباتِ غیرآزاد "ممکن" میشود. هزینۀ رد صلاحیت فرضیِ خاتمی را رد صلاحیتکنندگانی خواهند داد که بیش از پیش به نمایشِ آزادی انتخابات نیاز داشتهاند، و نه دموکراسیخواهان. در صورت ثبت نام و رد صلاحیت خاتمی، اتفاقی که تحریمیان سالها انتظارش را میکشیدند رخ خواهد داد. اگر هم تایید صلاحیت شود، فرصت کمنظیری برای جلوگیری از ویرانتر شدن اقتصاد کشور، بازسازی تشکیلاتی اصلاحطلبان، احیای جنبش دموکراسیخواهی در ایران و تلاش برای تضمین سلامت انتخابات با تکیه بر این جنبش اجتماعی ایجاد میشود. اگر خاتمی پیروز اعلام شد، علیرغم همۀ موانع روزافزونِ پیش رویش، جامعۀ ایران میتواند از مواهب چهار سال حکمرانی کمآزارتر بهره بگیرد. اگر به خاطر مهندسی آراء پیروز اعلام نشد، جامعه میتواند همچون سال 88 از طریق مجاریِ خشونتپرهیزانه اعتراض خود را به گوش مجریان انتخابات برساند و هزینههای مهندسی انتخابات توسط تمامیتگرایان را افزایش بدهد. اگر هم در رقابتی نسبتاً آزاد شکست خورد، تصویری که تحلیلگران سیاسی و دموکراسیخواه از جامعۀ ایران دارند تصحیح و واقعنگرانهتر خواهد شد. به تعبیر دیگر، نامزدی خاتمی در هر سه حالت (1- رد صلاحیت؛ 2- تایید صلاحیت و پیروزی و 3- تایید صلاحیت و شکست) به نفع جنبش دموکراسیخواهی و اصلاحات در ایران است و نباید از آن ترسی داشت. با این حال نگارنده معتقد است خاتمی، در صورت ثبت نام، هم تایید صلاحیت خواهد شد و هم از رقبایش چنان محبوبیت مرئی بیشتری خواهد داشت و آنقدر موجساز خواهد بود که مجریان انتخابات هم چارهای جز پیروز اعلام کردن خاتمی نخواهند داشت. تمامیتخواهان شاید از هیچ اقدام، تهدید و پیامرسانی برای منصرف کردن خاتمی از نامزدی خودداری نکنند، ولی اگر خاتمی جرأت و ایثارگری کافی برای مقاومت در برابر این پیامها و تهدیدها را داشته باشد و در انتخابات ثبت نام کند، به احتمال زیاد تایید صلاحیت و توسط نظام تحمل خواهد شد. به باور نگارنده، کنایههای وزیر اطلاعات، بازداشت روزنامهنگاران، احضار فعالان سیاسی اصلاحطلب و فشارهای ماههای اخیر (که شاید افزایش بیابد)، همه از ترس نامزدی خاتمی و برای پیشگیری از حضور گستردۀ اصلاحطلبان در انتخابات است؛ چرا که تمامیتخواهان در صورت ثبت نام خاتمی قدرت رد صلاحیتاش و مهار امواج حمایت از او را ندارند. رد صلاحیت خاتمی به معنای اعلام رسای "پایانِ انتخابات" در ایران است و در شرایط داخلی و بینالمللیِ کنونی، نظام توان پرداخت این هزینۀ سهمگین را ندارد. از این رو مهمترین مانع ریاست جمهوری خاتمی، نه "رد صلاحیت" و "مهندسی آراء"، که "پیامها و تهدیدهای پیش از ثبت نام در انتخابات" است. اگر خاتمی برای تغییر ریل کنونی جامعه و دولت ایران (که رو به دره است و شاید یک نسل را بسوزاند) و در آستانۀ هفتادسالگیاش شجاعت و فداکاری مقاومت در برابر این تهدیدها و پیامها را داشته باشد، پس از ثبت نام همان حلقههای امنیتی که اکنون برایش مانع میتراشند او را تحمل خواهند کرد و شانس بالایی برای پیروزی در انتخابات دارد.
4- ظرفیتهای ویژۀ خاتمی برای کاهش بحرانهای اقتصادی و جلب نظر دهکهای پایین: همۀ نظرسنجیهای معتبرِ در دسترس نشان میدهند مهمترین مسائل و دغدغههای اکثر مردم ایران "اقتصادی" است و برنامهها و شعارهای اقتصادی در انتخابات آتی مهمترین عامل در جلب نظر مردم است. از منظری اخلاقی نیز سبزهای اصلاحطلب نمیتوانند به رنجهای اقتصادیِ اجتنابپذیرِ دهها میلیون ایرانی بیتفاوت باشند و شایسته است سامان دادن به اقتصاد ویران کشور و کاهش رنج دهکهای پایینتر را در اولویت اول جهتگیریهای انتخاباتیشان قرار دهند. به باور نگارنده یکی از مهمترین ضرورتهای نامزدی خاتمی این است که در میان گزینههای موجود بیشترین توان و اقبال را برای مهار بحران اقتصاد ایران و بهبود زندگی اقشار فرودست دارد؛ زیرا: 1- جمعی از کارآزمودهترین مدیران اقتصادی و شایستهترین اقتصاددانان و سیاستگذاران ایرانی آمادۀ همکاری با ستاد انتخاباتی و دولت احتمالی او هستند؛ 2- در شرایطی که با نرخ تورم 27 درصدی، نرخ بیکاری 15 درصدی، رشد اقتصادی نزدیک به صفر و کمبود سرمایهگذاریهای زیرساختی در سالهای گذشته مواجه بودهایم، حتی با بهترین سیاستگذاریهای اقتصادی در چهار سال آینده، نارضایتی اقتصادی جامعه افزایش خواهد یافت و فقط رئیس جمهوری میتواند در برابر این حجم نارضایتی، سیاستهای اصولیِ اقتصادیاش را بدون بحران پیاده کند که در آغاز کار از محبوبیت فراوانی برخوردار باشد؛ 3- مطالعات اقتصاددانان برجستهای همچون جواد صالحی اصفهانی نشان میدهد که اجرای مرحلۀ اول هدفمند و نقدی کردن یارانهها، با وجود همۀ سوءمدیریتها، در مجموع به نفع دهکهای پایین و عدالت اقتصادی تمام شده و ضریب جینی را کاهش داده است. برای رقابت با نمایندۀ احتمالی احمدینژاد و تداوم مراحل بعدی طرح هدفمند کردن یارانهها باید با نامزدی وارد عرصه شد که محبوبیت بالایی در میان دهکهای پایینتر جامعه داشته باشد و خاتمی از این جهت نیز بهترین گزینۀ اصلاحطلبان است؛ 4- برای کاهش نقش نفت در اقتصاد ایران (که از لوازم ضروری توسعۀ اقتصادی و سیاسی است)، احیای صندوق ذخیرۀ ارزی و بازگشایی سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور، حضور توسعهگرایان در دولت ضروری است و احتمال این حضور با نامزدی خاتمی افزایش مییابد؛ 5- برای کاهش نوسانات اقتصادی، کمتر کردن دخالت دولت در تولید، تقویت بخش خصوصی و تعدیل انتظارات تورمی، «اعتمادپذیریِ» دولت ضروری است و تیم اقتصادی دولتِ دموکراتیکترِ خاتمی و منش مدیریتیاش بیش از هر گزینۀ دیگری چنین اعتمادی را در سرمایهگذاران و جامعه ایجاد میکند، چنانکه در دولت هشتسالهاش کرد؛ و 6- برای کاهش تحریمهای اقتصادی و جلب سرمایهگذاری خارجی و اعتماد جهانی نیز هیچ یک از نامزدهای موجود نمیتوانند با خاتمی رقابت کنند. گروهي از منتقدان حضور خاتمي در شرايط كنوني از اولويت توسعة اقتصادي بر اصلاحات دموكراتيك سخن ميگويند. اين منتقدان به ضرورت توسعة سياسي و فرهنگي نيز باور دارند، اما معتقدند كه ورود خاتمي به دولت با توجه به قدرت و جديت مخالفان در مقابله با او عملاً منجر به آفريدهشدن مجدد هر چند روز يك بحران و اخلال در پيشرفت اقتصادی و آرامش كشور ميشود. به باور اين تحلیلگران، اصلاحطلبان بايد اجازه دهند كه يكي از عملگرايان ميانهرو و يا حتي محافظهكار (از جنس حسن روحاني، ناطق نوری، ولايتي و قاليباف) به كاخ رياست جمهوري وارد شود تا لااقل كشور از نظر اقتصادي پيشرفت كند و فضای امنیتی کنونی به فضای سیاسی بدل شود. به اين منتقدان بايد يادآور شد كه اولا به شش دلیلی که در بالا آمد خاتمی بهتر از دیگر نامزدها توان نجات اقتصاد کشور را دارد؛ و ثانیا شواهد نشان ميدهد كه بحرانهايي كه براي دولت خاتمي ايجاد ميشد، اغلب معطوف به اخلال در توسعة فرهنگي و سياسي ايران بود و عملاً به پيشرفت اقتصادي كشور لطمۀ چندانی نميزد. در دولت هشتسالة خاتمي كدام سياست اقتصادي و چه جنبهاي از مديريت اجرايي و روزمرة كشور بود كه به طور جدي ضربه خورد تا بخواهيم از ضربه خوردن مجدد آن براي چهار سال ديگر جلوگيري كنيم؟ شواهد موجود نشان ميدهد كه طي این هشت سال نهتنها اقتصاد و ادارة روزمرة كشور با مشكل جدي مواجه نشد، بلكه تمام شاخصهاي نوسازي اقتصادي ايران بهبود قابل توجهي پيدا كرد. اقتصاددانان برجستة داخلي و خارجي متفقالقولاند كه آهنگ توسعة اقتصادي در اين دوره سريعتر از قبل و بعد آن بوده است. حتي برخي مدعياند كه كارنامة اقتصادي دولت خاتمي در عمل از كارنامة سياسياش و عملكرد اقتصادي تمام دولتهاي بعد از انقلاب بهتر بوده است، گرچه متأسفانه خاتمي و اصلاحطلبان چندان در تبليغ دستاوردهاي اقتصادي خود موفق نبودهاند. افزون بر اين، ميتوان مدعي شد كه توسعة اقتصادي (به ميزاني كه دولت پنهان اجازه ميدهد) وجه مشترك "اصلاحطلبان"، "میانهروهای توسعهگرا" و "محافظهكاران عملگرا" است. سياستهاي مالي و اقتصادي اين سه گروه كم و بيش يكسان است و تيمهاي اقتصاديشان مشتركات زيادي دارد. سكان اقتصادي دولت خاتمي نيز عمدتاً به "توسعهگرايانِ" ميانهرو سپرده شدهبود. فراموش نكنيم كه افرادي چون ابراهيم شيباني (معاون و رئیس سابق بانک مرکزی) در تمام دولتهاي پس از جنگ از مديران ارشد اقتصادي بودهاند و در صورت انتخاب هر رئيسجمهوري جز احمدينژاد نيز احتمالاً در پست خود ابقا ميشدند و استعفا نميدادند. به تعبيري ديگر جز حاميان احمدينژاد، همة جريانهاي مهم حاضر در انتخابات در پيش گرفتن توسعة اقتصادي همداستاناند. تجربه نشان داده است كه اقتدارگرايان چندان لاي چرخ اقتصادي دولت چوب نميگذارند و مقامات عالي كشور نيز با پيشرفت اقتصادي ايران و كاهش تورم مشكلي ندارند، چه توسط دولت خاتمي انجام شود، چه دولت هاشمي و احمدينژاد و قاليباف. اساساً رهبري، ميانهروها و محافظهكاران سنتي از ابتداي انقلاب به اقتصاد آزاد تمايل بيشتري نشان ميدادند و منتقد اقتصاد شبهسوسياليستي مورد حمايت دولت جنگ، سازمان مجاهدين انقلاب و تعدادي از روحانيون مبارز بودند. به طور كلي ميتوان مدعي شد كه دولتهاي پس از انقلاب (ميرحسين موسوي، هاشمي، خاتمي و احمدينژاد) در تعيين سياستهاي مالي خود دست بازي داشته و در حوزة اقتصاد نسبتاً آزاد بودهاند. در دولت هاشمي و خاتمي نيز عمدتاً وزراي سياسي و فرهنگي زير فشار قرار داشتند. فرقِ فارق و مَيِّزِ مايزِ خاتمي از ميانهروها و امثال قاليباف نه توسعة اقتصادي كه توسعة سياسي و فرهنگي است كه علاوه بر مطلوبيت ذاتي خود به پيشرفت اقتصادي كشور نيز ياري ميرساند. با آمدن خاتمي به توسعة اقتصادي كشور لطمهاي وارد نميشود (و حتي بهبود هم مييابد)، اما با نيامدن او ايران از بركات توسعة سياسي و فرهنگي محروم ميماند و شكاف ميان «مطالبات سياسي و اجتماعيِ جامعه» و «ساختار موجود حقيقي و حقوقي سياسي كشور» افزايش مييابد که در بلندمدت هزینههای اقتصادی سهمگینی دارد. بحرانهايي كه اقتدارگرايان ميآفرينند شايد سرعت پيشرفت برنامههاي سياسي و فرهنگي خاتمي را كاهش دهد، اما چندان مانع بهبود مدیریت اقتصادی کشور نمیشود. تجربة دولت نهم و دهم نشان دادهاست كه آنچه دولت خاتمي در حوزههای افتصادی، فرهنگي و سياسي «نميكند» از آنچه «ميكند» مهمتر است و گرچه تمامیتخواهان ميتوانند در برابر آنچه دولت خاتمي «ميكند» كارشكني كنند، اما در برابر آنچه «نميكند» نميتوانند مانع ايجاد كنند. «توسعهگرايان» با حمايت از خاتمي به پيشرفت اقتصادي، سياسي و فرهنگي به طور همزمان كمك خواهند كرد، بدون اينكه يكي از اين ابعاد به نفع ديگري تضعيف شود. خاتمي نشان داده است كه از نيروهاي كيفي، عملگرا و توانمند اصولگرا (همچون قاليباف) و ميانهرو (همچون روحاني) نيز در دولت خود بهره ميگيرد و منش او به گونهاي است كه با حضورش دولت ايران از توان نيروهای شایستۀ اصولگرا محروم نخواهد شد. حتي ميتوان مدعي شد كه بسياري از اين نيروهاي كيفي در دولت خاتمي بال و پر گرفتند و ارتباط اين شخصيتها با خاتمي بهتر از احمدينژاد بوده است.
5- حمایت موسوی، رهنورد و کروبی و اکثر زندانیان سیاسی از نامزدی خاتمی: مقاومت درخشان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، شجاعت مهدی کروبی علیرغم دو سال و اندی حصر خانگی و هزینههایی که زندانیان خوشنام و وجیه سبز در زندان دادهاند بر سرمایههای اجتماعی رهبران جنبش سبز و زندانیان سیاسی افزوده است. روشن به نظر میرسد که در شرایط کنونی هیچ نامزد اصلاحطلبی به اندازۀ خاتمی ظرفیت بهرهگیری از این سرمایۀ اجتماعی و جلب حمایت قربانیان مظالم سیاسی پس از 88 را ندارد. پارهای از شجاعترین زندانیان سبز تا کنون نیز علناً (همچون مصطفی تاجزاده) یا طی پیامهای انفرادی و گروهی از نامزدی خاتمی حمایت کردهاند. اجماع بر سر نامزدی خاتمی در میان اصلاحطلبان بند 350 اوین قویتر از اجماع بر سر نامزدی او خارج از زندان است و احتمالاً در ماههای آتی این حمایت علنیتر خواهد شد. میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی نیز، با وجود عدم دسترسی آزاد به اخبار و بحثهای عمومی در این زمینه، احتمالاً پس از نامزدی خاتمی از نتیجۀ اجماع اصلاحطلبان حمایت خواهند کرد. بعید است نامزدهای دیگر بتوانند حمایت زندانیان و رهبران جنبش سبز را به اندازۀ خاتمی جلب کنند. زندانیان سبزِ اصلاحطلب نشان دادهاند که افزایش احتمال نجات ایران و رفاه و آزادیِ افزونتر برای ایرانیان را چنان بر منافع شخصیشان مقدم میدارند که نهتنها مانع نامزدی خاتمی نخواهند شد که از مشوقان و حامیان اصلی این نامزدیِ فرصتساز خواهند بود. «آگاهیبخشیِ وسیعِ» مورد حمایتِ میرحسین موسوی در چه فرصتی بهتر از نامزدیِ شناختهشدهترین نامزد اصلاحطلب در انتخابات ممکن است؟
6- احتمال اینکه انتخابات 92 آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران باشد: پارهاي از مخالفان حضور خاتمي (و يا به طور كلي اصلاحطلبان) در انتخابات رياست جمهوريِ یازدهم به گونهاي سخن ميگويند كه گويي اطمينان دارند چهار سال ديگر براي نجات کشور دير نيست. درحاليكه با روند فعلي بيم آن ميرود كه نهاد و انتخابات ریاست جمهوری با تغییر قانون اساسی و جایگزین شدن نظام پارلمانی برچیده شود یا نهاد انتخابات تا چند سال آينده چنان دستكاري شود كه نام دموکراسیخواهان ديگر نتواند از صندوقهاي رأي بيرون بيايد. پارهاي از تغييرات سياسي و اقتصادي نامباركِ فعلي چنان است كه شايد بعد از چهار سال ديگر «برگشتناپذير» باشد. جبران مافات ناشي از سياستهاي داخلي و خارجي احمدينژاد سالها زمان نياز دارد و استمرار آن براي چهار سال ديگر شايد آنها را «جبرانناپذير» كند. با تداوم حضور اصولگرايان در دولت شايد مخاطرات جدي امنيتي و بينالمللي نيز شرايط را به كلي تغيير دهد. تحولات داخلي و خارجي چنان غيرقابل پيشبيني است كه شايد اگر خاتمي نيايد، سال 1396 براي «اصلاحِ» کمهزینه دير باشد. انتخابات 92 شاید آخرین انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی ایران باشد.
7- استفاده از بستری بیبدیل برای متصل و فعال شدن شبکۀ اصلاحطلبان کشور: وقتی از «اصلاحطلبان ایران» سخن میگوییم از چه پدیدهای حرف میزنیم؟ یک حزب؟ نه؛ فراتر از یک حزباند. یک جنبش اجتماعی؟ نه؛ در شرایط کنونی فروتر از یک جنبشاند. بخشی از حاکمیت؟ نه. پس نیرویی که تحت عنوان «اصلاحطلبان» از آن یاد میشود چیست؟ به باور نگارنده، بهترین پاسخ واقعنگرانه به این پرسش از این قرار است: «اصلاحطلبان، چه بپسندیم و چه نپسندیم، شبکهای از فعالان سیاسی در سراسر کشورند که حامی بسط عدالت سیاسی و توسعهاند و صرفاً در «انتخابات» (و به خصوص انتخابات ریاست جمهوری) «به طور کامل» به یکدیگر وصل میشوند». به تعبیری دیگر جویبارهای پراکندۀ این جریان تاکنون صرفا در ماههای پیش از انتخابات فرصت متصل شدن به هم و ایجاد رودی قدرتمند را پیدا کرده است. برای نیروهایی که صرفا در همین فرصتهای چندسالیکبار یکدیگر را مییابند و مجال همافزایی پیدا میکنند، تحریم زودهنگام انتخابات یا شرکت با چند نامزد خردمندانه نیست. همافزایی این جریان در انتخابات پیش رو حول نامزدی خاتمی دستیافتنیتر و کامیابتر خواهد بود. قریب به پنج هزار فعال سیاسی اصلاحطلب در سراسر کشور در صورت «تحریم انتخابات» یا «چندپاره شدن حول چند نامزد اصلاحطلب و میانهرو» یکدیگر را نخواهند یافت و امکان تاثیرگذاریِ تعیینکننده در عرصۀ سیاسی کشور را پیدا نخواهند کرد.
8- ناممکن بودنِ «تحریم انتخابات» و «عدم حضور اصلاحطلبان»: برخي از منتقدان حضور خاتمي، اساساً به دلايل مختلف با حضور اصلاحطلبان در انتخابات رياست جمهوري پيش رو مخالفند. گروهي از اينان از تحريم دفاع ميكنند و برخي ديگر از حمايت تلويحي از يكي از اصولگرایان میانهرو (مثل قاليباف، ولايتي، روحانی و ناطق نوري). حتی اگر طرح «تحریم» یا «عدم حضور» را «مطلوب» فرض کنیم، واقعنگری ایجاب میکند بپذیریم که در شرایط کنونی «ممکن» نیست. منتقدان حضور در انتخابات به اين نكته عنايت نميكنند كه پيشنهادات بديل آنها تنها در شرايطي ميتوانست مسموع باشد و منافع احتمالی طرحهايشان تنها در صورتی تأمين ميشد كه هيچ اصلاحطلبي نامزد نميشد و (/يا) اصلاحطلبان به طور يكپارچه و به كلي در انتخابات شركت نميكردند. اما ميدانيم كه اين اتفاق عملاً غيرممكن است و حتي اگر خاتمي نيايد كانديداهايي همچون عارف، جهانگیری، روحانی، کواکبیان و پزشکیان براي انتخابات نامزد خواهند شد و در کنارِ اصولگرایانِ توسعهگرا و نمایندۀ احتمالی احمدینژاد بخشی از سبد رای اصلاحطلبان را به خود اختصاص خواهند داد. به نظر میرسد حاکمیت نیز از عدم حضور اصلاحطلبان و حتی تحریم انتخابات توسط سبزها استقبال خواهد کرد. مجموع شواهد نشان میدهد حتی بدون حضور خاتمی نیز حداقل 55-65 درصد از مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد و بخشي از اصلاحطلبان به هر حال در انتخابات حضور خواهند یافت. آيا بهتر نيست در ازاي اين «مشروعيتبخشي» و «زينتبخشي» به انتخابات كه بخواهيم يا نخواهيم اتفاق خواهد افتاد، لااقل با نامزدي شركت كنند كه احتمال پيروزي داشته باشد؟ اين منتقدان توجه ندارند كه گزينة بديلِ «نيامدنِ خاتمي»، «تحریم موفق» یا «عدم حضور اصلاحطلبان در انتخابات» يا «حمايت از امثال روحاني و ناطق» نيست، بلكه «حضور نامزدهای غیرشاخص و حتی بدلیِ اصلاحطلب» است كه هيچيك از منافع طرحهاي پيشنهادي اين تحليلگران را تأمين نميكند و در عوض اصلاحطلبان را به جاي بهره بردن از مزاياي حضور خاتمي با شكستی مفتضحانه در انتخابات مواجه ميسازد. عمدة اين منتقدان اتفاقاً باور دارند كه اگر بنا بر حضور باشد، خاتمي بهترين گزينه است. و حال كه تحریم موفق و شركت نكردنِ كاملِ اصلاحطلبان عملاً منتفي است بهتر است لااقل از خاتمي حمايت كنند تا جريان اصلاحي از اينجا مانده و از آنجا رانده نشود. بگذريم از اينكه این منتقدان طرحهای جایگزین و ایجابیِ مشخصی ارائه نکردهاند و معدود طرحهاي پيشنهاديشان ممکن، روشن و چندان سنجيده و عملی نيست. بيشتر اين دسته از مخالفان حضور خاتمي، معتقدند كه مطالبات جامعه از خاتمي فراتر رفته است، اما توجه ندارند كه حتي بر فرض صحت ارزيابيشان، آنها با عدم حمايت از خاتمي، راه را براي گزينهاي فروتر از او باز ميكنند. حال كه بر مسند نشستن كسي كه از حيث سطح مطالبات و توانمنديها «فراتر» از خاتمي باشد ممكن نيست، آيا بايد با تحريم انتخابات يا حمايت از نامزدهاي ميانهرو و محافظهكار به «فروتر» از او تن داد؟ بسیاری از فعالان سابق ستادهای موسوی در تهران و شهرستانها، امروز جذب دیگر ستادهای انتخاباتی نامزدهای اصلاحطلب و میانهرو در انتخابات 92 شدهاند و تنها با نامزدی خاتمی میتوان آنها را دوباره زیر چتر یک ستاد گرد آورد. احتمال پایینِ رأیآوریِ نامزدهای میانهرویی همچون ناطق نوری و روحانی (در رقابت با نمایندۀ احتمالی احمدینژاد و گزینۀ مورد حمایت دولت پنهان) نیز معمولاً مورد غفلت قرار میگیرد.
9- امکان تحرک و فرصتسازی در شکاف احمدینژاد-سپاه/راست سنتی: تایید صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی یا یکی دیگر از نزدیکان احمدینژاد در انتخابات پیش رو بعید به نظر میرسد، اما توان احمدینژاد برای تحمیل نامزد مورد نظرش را هم نباید دست کم گرفت. احمدینژاد در هر صورت (چه موفق شود نامزد مد نظرش را از سد شورای نگهبان رد کند و چه ناکام شود) با ناظران شورای نگهبان و بخش عمدهای از بدنۀ نیروهای امنیتی و نظامی در انتخابات همراه نخواهد بود. این شکاف و حذف جریان احمدینژاد از بدنۀ اجرایی کشور بیتنش نخواهد بود و شاید فرصتهایی را برای اصلاحطلبان بسازد. با نامزدی خاتمی از این فرصتهای احتمالی بهرۀ بیشتری میتوان گرفت. حتی شاید در شرایطی اصحاب قدرت، خاتمی را به امثال مشایی ترجیح بدهند و احمدینژاد هم پیروزی خاتمی را مطلوبتر از پیروزی نامزد مورد حمایت سپاه/راست سنتی بیابد.
10- آمادگی برای مخاطرات افزایش سن رهبران اصولگرا و اصلاحطلب: سن رهبران سیاسی ایران و بزرگان اصولگرا، میانهرو و اصلاحطلب به بالای هفتاد رسیده است. واقعیت این است که احتمال بیماری یا درگذشت یک یا چند تن از رهبران سیاسی (از جمله علیاکبر هاشمی رفسنجانی 79 ساله، سیدعلی خامنهای 74 ساله، مهدی کروبی 76 ساله، سیدمحمد خاتمی 70 ساله و میرحسین موسوی 72 ساله) در چهار سال آینده ناچیز نیست. درگذشت رهبران سیاسی مستعد ایجاد زلزلههای سیاسی است. رهبری کنونی جمهوری اسلامی نیز، علیرغم هدایت آرایشِ امنیتی فعلی، بخشی از نیروهای امنیتیِ تندروتر را مهار کرده است. هیچ معلوم نیست اگر اصلاحطلبان نمایندهای در ساختار سیاسی نداشته باشند با درگذشت هر یک از رهبران سیاسی شرایط ناگوارتر نشود، جریان تمامیتخواهتری بر مصدر ننشیند و کشور را به ورطۀ تاریکتری نکشاند. صرف حضور نمایندگان اصلاحگرایی چون خاتمی و هاشمی در بدنۀ حاکمیت (هر چند دستبسته) در چند سال آینده میتواند هزینههای بلندمدتِ زلزلههای سیاسی برای مردم و کشور را کاهش دهد و تهدیدها را بدل به فرصت کند.
11- احتمال تبدیل نامزدی خاتمی به بازی برد-برد برای اصلاحطلبان و رهبری: تهديدات اقتصادي و سياسي خارجي و فرسایش مشروعیت سیاسی و کارآمدی دولت در داخل کشور چنان جدي است و حضور خاتمي چنان پادزهر مناسبي براي اين تهديدات است كه شايد پارهاي از رهبران نظام، عقلاي اصولگرا و گردانندگان دولت پنهان هم به اين جمعبندي برسند كه ميدان را براي حضور خاتمي باز بگذارند تا نظام را همچون 16 سال پيش براي چند سالي بيمه كنند. در صورت افزایش موج مرئی اجتماعی حمایت از خاتمی در انتخابات شايد رهبران ایران حاضر شوند براي ترميم زخمهاي سياسي و اقتصادي عميق فعلي به انتخاب خاتمي تن بدهند و درصد محدودي از قدرت را كه در دستان رئيس جمهور است به او واگذار كنند تا بتوانند مابقي آن را در اختيار خود نگاه دارند. به عبارت ديگر، آمدن خاتمي ميتواند براي اصولگرايان و دموکراسیخواهان به يك بازي برد-برد بدل شود. شايد پارهاي از محافظهكاران به صرافت دريابند كه تنها حضور خاتمي (و نه كانديداهاي عملگراي محافظهكار و ميانهرو و نامزدهاي كموزنتر اصلاحطلب) است كه ميتواند به نحو مؤثري بلاگردان شود و تهدیدهای سياسي و اقتصادي محتملِ پيش رو را کاهش بدهد. تجربة هشت سال حضور خاتمي در دولت نشان داده است كه روحيات، منش و خوي نرم او موجب شده است كه ضمن پيشبرد نسبي اهداف اصلاحي، توسط رهبر و دولت پنهان تحمل شود. ادبيات گفتگوييِ او اصولگرايان و سنتيها را كمتر ميهراساند و تحريك ميكند. اين شيوه و منش خاتمي شايد از سرعت اصلاحات بكاهد ولي تداوم آن را ممکن و از سركوب جريان اصلاحي و مقاومتِ بيشتر در برابر آن جلوگيري ميكند. مخالفان اصلاحات در برابر او كمتر موضع ميگيرند، سخنش را بيشتر و بهتر ميشنوند و در نتيجه براي مقابله با او انگيزة كمتري پيدا ميكنند و حتي با پارهاي از مواضعش همراه ميشوند. ميتوان مدعي شد كه يكي از نقاط ضعف اصلاحطلبان پيشرو، بر خلاف خاتمي و هاشمي، زبان گزنده و محركي است كه گاهي به كار ميبردند و اينكه بر خلاف مشي اصلاحطلبانه با مقامات عالي كشور آنچنان كه بايد به گفتگو، تعامل و مذاكره در راستاي پيشبرد اهداف اصلاحي نميپرداختند. يكي از نقاط ضعف خاتمي در طول رياست جمهوري هشتسالهاش عدم قاطعيت بيشتر و پارهاي از فرصتسوزيهاي او بود، اما هيچ كس مطمئن نيست كه اگر خاتمي اين ويژگي را نميداشت، همچنان تحمل ميشد. به تعبيري ديگر، شايد بدون اين نقطه ضعف خاتمي، وي پيش از به پايان رساندن دوران رياست جمهوري حذف و جريان اصلاحي بيرحمانه سركوب ميشد و ايران و ايرانيان از بركات همين هشت سال گشايش نسبي سياسي، فرهنگي و اقتصادي محروم ميشدند و در ازاي آن همچون هشت سال گذشته هيچ به دست نميآورند. قطعاً بخشی از حلقههای امنیتی-نظامی دولت پنهان در برابر پيروزي خاتمي و اقدامات دولتش مقاومت خواهد کرد، اما به هر حال تجربه نشان دادهاست كه خاتمي از نظر رهبران ایران شاید «تحملپذير» باشد و حذفش به دلايلي برایشان کمتر مطلوب يا عملی است. نامزدهاي احتماليِ ديگر يا از نظر دولت پنهان «تحمل&zwn نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز...ما را در سایت نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز دنبال می کنید
برچسب : انتخابات ریاست جمهوری ,مقاله مهمان , خاتمی , نویسنده : سردبیر نیک نیوز nick بازدید : 622 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت: 12:56