به گزارش خبرنگار «بازتاب» رسایی این مقاله را در نشریه نه دی که پیش از این اخبار دریافت یارانه میلیاردی آن از دولت توسط رسانه ها منتشر شده بود را منتشر کرده و با طرح این فرضیه که اصل دستگیری ستار بهشتی و سپس مرگ او می تواند از سوی فتنه گران انجام شده باشد، برای اثبات این فرضیه عجیب، ادعا کرده است که قتلهای زنجیره ای نیز توسط خاتمی و حجاریان، در بازدید خاتمی از وزارت اطلاعات بعد از دوم خرداد طراحی شد.
از سوی دیگر رسایی در این یاداشت، ناخواسته اطلاعات جدیدی از پرونده ستار بهشتی را فاش کرده و اظهار کرده است که وی در بازداشت و بازجویی، هیچ مقاومتی نکرده است.
بخشهای مهم یاداشت رسایی در ادامه می آید:
*ستار بهشتی کیست؟ فردی 35 ساله، مجرد که سال هاست طعم تلخ جدایی پدر و مادر را چشیده، با سطح سواد در حد سیکل، مدتی است از شمال غربی کشور به رباط کریم مهاجرت کرده و البته با این سطح سواد و این همه مشکل به وبلاگ نویسی هم علاقه دارد. محتوای اصلی وبلاگ وی چیزی نیست جز فحاشی سیاسی به زمین و زمان. این وبلاگنویس توسط پلیس فتا شناسایی و بازداشت می شود. بر اساس اطلاعات واصله میزان مراجعه به وبلاگ وی کمتر از گمنامترین سایت های خبری بوده، یعنی مراجعهای کمتر از عادی. در این بین سؤالی هر ذهن تحلیلگری را به خود مشغول می کند: چرا و چگونه نیروی انتظامی به سمت بازداشت این فرد سوق داده میشود؟ آیا نیروی انتظامی در ابتدا و ناخودآگاه در تلهای که برای او پهن شده، گرفتار میشود؟ آیا بزرگنمایی اقدامات این وبلاگ نویس بخشی از این بازی فتنه گرانه بوده؟
*جالب اینجاست که در حال حاضر با مروری کوتاه در عرصه فضای مجازی، سایتهای خبری و تحلیلی شناخته شده ای را می یابیم که در اتهام زنی به نظام اسلامی و سیاهنمایی با رسانههای دشمن هیچ تفاوتی ندارند، مدیران و عناصر اصلی این سایتها چهره های شناسنامه داری هستند که برخی از آنها چندین بار بازداشت و البته بعد از مدتی به دلیل فشارهای سیاسی آزاد شدهاند، سایتهایشان هر چند فیلتر است اما محتوای تولیدی آنها هر روز در دیگر سایتها و رسانههای همسو بازتکرار می شود و البته گردانندگان آنها به دلیل برخورداری از رانت کانونهای قدرت، هرگز بازداشت نمیشوند.
یک وبلاگ نویس در حین بازجویی در زندانهای جمهوری اسلامی به قتل رسیده است. سؤال: چه کسی از این خبر سود می برد؟! پلیس یا دستگاه انتظامی چه سودی از این قتل میبرده؟ بویژه که با بررسی گزارشهای رسمی مشخص می شود این فرد در زمان بازداشت و بازجویی هیچ مقاومتی در برابر نیروی انتظامی نداشته. با این حساب نیروی انتظامی در بازجویی از این فرد چرا باید به ضرب و شتم متوسل میشده، آن هم ضرب و شتمی که به قتل وی منجر شود؟! این که این رسانه ها چگونه گام به گام به تعقیب این سوژه پرداخته و اطلاعات را از کجا با این سرعت دریافت کرده اند، خود جای تأمل دارد بویژه آن که در ماجرای ندا آقا سلطان نیز شبیه این حرکت رسانه های معاند را شاهد بودیم.
*موضوع فوت ستار بهشتی از دو بعد «خوش بینانه و بد بینانه» قابل بررسی است. بر اساس فرض خوش بینانه باید گفت که مرگ وی – بر اساس شواهد و دلایلی که تاکنون به دست آمده از جمله این که هیچ اثری از ضربه در نقاط حساس بدن وی نیست – امری طبیعی بوده و پلیس در آن نقشی نداشته. بر اساس فرض بدبینانه اما باید گفت که این حادثهای عادی نبوده بلکه دلیل مرگ وی، برخورد فیزیکی بوده که این فرض نیز از دو حال خارج نیست: بر اثر اشتباه یا تقصیر یک مأمور انتظامی بوده و یا نتیجه تعمد و برنامهریزی معدود افرادی که در درون سیستم انتظامی یا قضایی نفوذ یافته اند. به خصوص که ستار بهشتی بعد از انتقال به زندان در بندی مستقر میشود که بسیاری از فعالان و عناصر فتنه 88 در آن قرار داشته اند و اساسا دست نوشته و نامهای که منتسب به وی است – و اصل آن موجود نیست! ـ توسط این افراد به مسئولان زندان ارائه شده.
* چه کسی از حادثه کشته شدن ستار بهشتی در این مقطع زمانی سود میبرد؟ آیا وبلاگ نویسی با سطح سواد سیکل می تواند برای نظام اسلامی تهدید به شمار آید؟ چرا همواره اتفاقاتی از این دست در بزنگاهها و زمانهای خاص رخ میدهد؟ یعنی درست در زمانی که بلندگوهای رسانهای نیاز به خوراک دارند!
* خاتمی سال 1376در حالی که هنوز راه رسیدن به دفتر خود در نهاد ریاست جمهوری را نمی دانست، برای بازدید از وزارتخانه مهم و کلیدی «اطلاعات» آماده شد و به همراه عناصری چون سعید حجاریان به وزارت اطلاعات رفت و آنها که دستی بر آتش داشتند با حضور زود هنگام خاتمی در وزارت اطلاعات، از آغاز پروژه تخریب این وزارتخانه خبر دادند. به فاصله چند ماه بعد از این بازدید، سوژه قتلهای زنجیرهای با عملیات روانی روزنامههای زنجیرهای، وزارت اطلاعات را تا مرز بیتأثیری پیش برد. چند ماه بعد از آن، حادثه کوی دانشگاه و فتنه 18تیر رقم خود و بعد از مدتی در ماه پایانی سال 78 ، ترور سعید حجاریان مهمترین خبر کشور شد. ناگفته نماند که بعدها اصلیترین حزب حامی خاتمی، متشکل از مهمترین عناصر بیرون رانده شده یا بیرون آمده از وزارت اطلاعات به نام حزب مشارکت تشکیل شد، یعنی حزبی با تجربه اطلاعاتی و البته با اهدافی همسو با دشمن!
*مهدی هاشمی در حال حاضر شاه ماهی جریان فتنه و به تعبیری دیگر جعبه سیاهی است که نحوه برخورد با آن، مظلومیت نظام اسلامی را نشان می دهد. مسئولان دستگاههای قضایی و اطلاعاتی اگر تا امروز به هر میزان از مهدی هاشمی در زندان حفاظت میکردند از این پس باید این حفاظت را به چندین برابر افزایش دهند چرا که با ایجاد خراشی در وی - که می تواند توسط برخی عناصر نفوذ یافته و یا حتی خودزنی توسط شخص وی صورت گیرد – میتوان بلوایی فتنهانگیزانه را رقم زد. به خصوص که خانواده آقای هاشمی در بیانیه اخیر خود - و البته پیش از این در مقاطع مختلف - نشان داده اند که با هر اتفاق کوچکی می توانند زمینه یک جنجال بزرگ را فراهم آورند، جنجالی که مورد سواستفاده فتنه گران داخلی و خارجی قرار گیرد.
* پس از حادثه مشکوک اخیر، برخی از رسانه های نزدیک به دولت مجددا با زنده کردن بحث بازدید رییس جمهور از زندان اوین، ادعا کرده اند که اگر احمدی نژاد به بازدید از زندان اوین می رفت، چنین حادثه ای رخ نمی داد! در حالی که می توان گفت یکی از اهداف کلید خوردن این سناریو در راستای دامن زدن به این دعوای بین دو قوه و تشدید اختلافات و تقویت پازل دشمن طراحی شده است
* ستار بهشتی هر کس بود با هر سطح سواد و با هر جرمی، از آنجا که در نظام اسلامی زندگی می کرد، خونش محترم بود. بنابر این امیدواریم دستگاه های ذیربط در قوه قضائیه و نیروی انتظامی با کالبدشکافی دقیق این موضوع و بررسی ابعاد مختلف این پرونده بویژه احتمالاتی که برشمرده شد و اطلاع رسانی شفاف در خصوص آن، راه هرگونه بهره برداری فتنه گران را ببندند و چنانچه تقصیر یکی از عناصر انتظامی در این موضوع محرز شود با برخورد قاطعانه، جامعه را به سوی حمایت قاطعانه از نیروهای انتظامی و امنیتی که جان خود را برای دفاع از مردم در کف دست گرفته اند، آماده کنند.