در تاریخ ابنعساکر[۱] آمده است که شمر بن ذیالجوشن را در حال مناجات با خدا دیدند و از او پرسیدند که “کیف یغفر الله لک و قد أعنت على قتل ابن رسول الله؟” چگونه توقع آمرزش خدا را داری در حالی که فرزند پیامبرش را کشتهای؟
شمر به صراحت و روشنی پاسخ میدهد: “ان امراءنا أمرونا بأمر فلم نخالفهم و لو خالفناهم کنا شرا من هذه الحمر الشقاة” حاکمان ما امر کردند و ما اطاعت کردیم و اگر مخالفت میکردیم از کافران و اهل شقاوت بودیم.
این “ادبیاتِ ترس” نیست؛ نمیگوید مجبور به اطاعت بودیم وگرنه کشته میشدیم، بلکه میگوید: اگر اطاعت نمیکردیم خدا از ما راضی نبود و از کفار میشدیم. بنا بر این تصویر تاریخی، شمر، دینداریِ است که خواستهی رهبر و حاکم خود را به جای خواستهی خدا میپرستد و به این پرستش افتخار میکند و حاضر است کثیفترین جنایتها را انجام دهد و خون پاکترین بندگان خدا را بریزد، اما باز هم خود را سزاوار رحمت و مغفرت الهی بداند.
“ابن قتیبه دینوری” [۲] آورده است که جامعهی اسلامی به علت “موروثی بودن خلافت” و ولایتعهدی یزید به معاویه اعتراض کرده بود، اما با پاسخ معاویه و تایید روحانیان، ساکت شد.
پاسخ معاویه (که توسط روحانیان تئوریزه میشد) این بود: “ان أمر یزید قضاء من القضاء و لیس للعباد الخیرة من أمرهم” حکومت یزید، سرنوشت مقدّر الهی است و بندگان را اختیاری نیست جز آن که مشیّت الهی را بپذیرند.
یا وقتی اعتراض میکنند که “چرا بیت المال به عدالت تقسیم نمیشود و بر اساس تشخیص ولی امر مسلمین هزینه میشود؟” معاویه پاسخ میدهد: “المال مال الله و أنا خلیفة الله فما أخذت فلی و ما أعطیت فبالتفضل منی” یعنی مال، مال خداست؛ من نیز جانشین خدایم، آنچه برداشتم مالِ من است و آنچه بخشیدم لطفِ من [۳]
واقعهی کربلا، جنگ ایمان و کفر نبود. جنگ فرزندِ رسول خدا با نمایندگانِ خدا بود. جنگ امام مسلمین با ولی امر مسلمین بود.
لشگری که مقابل حسینبنعلی ایستاد براساس تکلیف شرعی با حسین جنگید و به تعبیر امام سجاد “کل یتقربون الی الله بدمه” هر یک با ریختن خون او به دنبال نزدیکی به خدا بودند[۴].
[۱]- تاریخ ابنعساکر (ج ۶ / ص ۳۳۸) ↑
[۲]-الامامة والسیاسة (ج ۱ /ص ۲۱۰) ↑
[۳]-مروج الذهب مسعودى (ج ۳ /ص ۵۲) ↑
[۴]-بحارالانوار(ج ۴۴/ ص ۲۹۸) ↑