مقاله ای ازمسعود بهنود :طنين پيام دوم خرداد

ساخت وبلاگ

مقاله ای ازمسعود بهنود :طنين پيام دوم خرداد

 نويسنده بر اين گمان است که اين دور از جنگ ماهواره ها و خدمات ماهواره ای پايان می پذيرد. يا با نثار دلار بيشتر به چين و ماچين، و شايد هم اروپائی ها و باز هم هزينه کردن برای چشم و گوش مردم که بايد بسته بماند. اما جنگ آخر نيست و وای اگر از آستين علم چيزی به در آيد که راه تکثير دروغ ببندد و متنبی ها [پيامبران دروغين] را رسوا کند. و هم بر اين باورم که تقليد صدای اصلاح طلبان و وانمود کردن اين که در جست و جوی راهی هست برای با خبرشدن از دردهای اوين، برای کسی که بوسه بر گونه سعيد مرتضوی می زند، بومرنگی است که بر پيشانی فرستنده خواهد نشست. دير پيام دوم خرداد را شنيده است. ,

***

بهار سال ۱۳۷۶ جدا از تمام جدل هائی که در اتاق های قدرت جريان داشت و گفتگوهائی که بين نفرات اول و دوم کشور می گذشت و جلسات شبانه و روزانه که بين اهل سياست در جريان بود، وزارت اطلاعات علی فلاحيان هم بنابه وظيفه و ماموريت مشغول جمع آوری آمار و نظرسنجی از اين و آن شده بود. به شرحی که نقل آمده است کسانی مانند سعيد حجاريان، داريوش فروهر، عزت سحابی و استادانی از دانشگاه تهران به جلساتی فراخوانده شدند تا با گروهی – نه فقط يک مامور و نه فقط يک دستگاه شنود - از کارشناسان وزارت اطلاعات گفتگو کنند.

نگارنده اين مقاله چنان که قبلا هم شرح داده شده توسط رابط وزارت اطلاعات با مطبوعات به هتل هما فراخوانده شدم. معمول شده بود از چندی قبل اين قبيل بازجوئی ها و گفته می شد از جهت حفظ احترام و موقعيت هاست که نه در خانه امن وزارت اطلاعات بلکه در هتلی شکل می گيرد و از قرار در هر هتل بزرگ تهران هم چند اتاقی برای همين منظور معين شده بود. بار اولی که به چنين جائی فراخوانده شدم کمی هم وهم و وحشت گريبانگير شد اما دفعات بعد عادی بود چنان که آن روز از مجلس ختمی می رفتم و کراوات هم بسته بود و لزومی به گشودن آن نديدم . اما چندان که وارد شدم و آن جا را يک سوئيت يافتم و ده دوازده نفری مشغول ميوه خوردن دانستم که قضايا فرق دارد.

سعيد امامی – که در آن زمان نمی دانستم اوست و بعد از زبان معاونش دريافتم که اداره کننده جلسه بود و همو در جاهائی کلافه شد و به قدم زدن در اتاق افتاد. خلاصه آن سئوال ها از اين قرار بود که برای آينده کشور ناطق نوری بهترست يا خاتمی. همه حاضران در جلسه هتل هما از آماده نبودن جناب خاتمی و گفتگوهای آن روزها و تفاهمی که بين يک عده – و نه همه - اعضای کابينه هاشمی با جناح چپ سابق به پايمردی غلامحسين کرباسچی و عطا الله مهاجرانی شکل گرفته بود، خبر داشتيم. من در آن جا بسيار سخن ها گفتم که بعد ها نادرست بودن آن آشکار شد و برخی تحليل ها کردم که نادرست نبود. از اين جمله وقتی که گفتم بهتر آن می بينم که اگر قرار فضای باز است به دست آقای ناطق صورت پذيرد. اين جا بود که طاقت آن مرد شيرازی که تسبيح تند می انداخت طاق شد و با صدای بلندتر گفت يعنی ... يعنی تو می خواهی ما باور کنيم که تو می روی پای صندوق و آن وقت به آقای ناطق رای می دهی.

با اين که بار اول بود در آن روز که پرده ادب کمی بالا می رفت و "تو" در کار می آمد اما خونسردی خود را نگهبان شدم و شايد با لبخندی گفتم شما از من نپرسيديد رايت به چه کسی است که ... من معلوم است که به آقای خاتمی رای می دهم اما پرسيديد کدام را به مصلحت می دانم ...

حرفم را بريد و گفت خب چرا... به صداقت گفتم چون تصور می کنم شماها طاقتش را نداريد و درگير می شويد و ديوار بر سر ما خراب می شود. اين دفعه يکی ديگر از حاضران پرسيد مگه قرار است چکار کنيد که ما طاقت نمی آوريم. مگه نه که خاتمی هم يک وزير سابق است مثل ناطق....

چهار سال بعد، به شرحی که پيش از اين نوشته آمده در زندان اوين با مصطفی کاظمی نفر دوم سعيد امامی که او نيز از يک سال قبل زندانی بود گفتگويم افتاد. نشانی آن ديدار را داد و گفت ديديد آن طور که گفتيد نشد و ما زندانی شديم ديوار سر ما خراب شد، اون از حاج سعيد و اين هم از ما که حالا می خواهند حلق آويزمان کنند. در زمان اين گفتگو زمان به تندی ورق خورده بود . از جمله با شروع پاکسازی در بخش های مختلف حکومت، گروه تندروهای و حلقه ای که به حلقه سعيد امامی معروف شده ترورهائی را برنامه ريزی کردند، اما شناخته و دستگير شدند، رهبرشان در زندان خودکشی کرده بود و با افشای راز آن ها و خنثی شدن طرح های ديگرشان برای ترور محمد خاتمی ، دکتر مهاجرانی و عبدالله نوری، مقاومت جناح راست برای شکست خوردن تجربه اصلاحات به بحران داخلی نزديک شده بود و در چنين حالتی فقط در صحنه بين المللی دولت کاملا موفق عمل می کرد و توانسته بود تمامی موانع و تهديدها را مرتفع کند و ايران را به بازيگری در ميدان جهانی نزديک کند، در دولت دوم آقای خاتمی – که او خود علاقه ای به نامزدی در آن نداشت اما به زور کسانی همچون ما رضايت داد – اقتصاد رونقی گرفته و با کاسته شدن از سرعت توسعه سياسی که به نظر رسيد بدنه حاکميت تحملش را ندارد کوشش بر اين بود که نهادهای غيردولتی و شوراها پاگير شود و درگيری ها به حداقل برسد.

نويسنده اين سطور، همان روز گفتگو با معاون سعيد امامی در سالن انتظار زندان اوين، وقتی به تخت خود در اتاق ۹۹ سالن پنج بند ۲۰۹ برگشت، به زبانی مبهم و تنها به قصد يادآوری در دفتر خود ابراز شادی خود را ثبت کرد. گمانم [که اين از جمله گمان های نادرست بود] اين بود که با زندانی شدن همزمان آقای عبدالله نوری در يک طرف، ما پنجاه روزنامه گار در سوئی، بيست تن از حلقه ياران سعيد امامی در جانب ديگر. در زندانی که ديگر از جدل های دهه شصت کسی در آن نبود و جز جناب اميرانتظام [ که همه از وی به احترام ياد می کردند] از قديمی ها نشانی نداشت و اين خود حکايتگر بسيار چيزها بود، حکومت لقمه اصلاحات را بلعيد و تندی و تيزی هايش را گرفت و حالاست که قافله به راه افتد به سوی دشت های خرم. مگر نه آن که دانشجويان اصلاح طلب که در هر بند اوين بودند شب ها با صدای رسا سرودی همه اميد می خواندند. مگر نه اين که در شب های ديجور زندان هم از جمع ما زندانيان عقيدتی، از سلول شمس تجويد قرآن مجيد به گوش می رسيد و از سلول نبوی ترانه های مردمی و از سلول های انفرادی دانشجويان شعر شاملو و ای ستاره ای ستاره ...

اما درست وقتی جانباز اصلاحات، که مرگ را ديد و از جهانی ديگر برگشت به صدا آمد، قاتل خود را بخشيد و از اميد گفت و از آينده، درست زمانی که خاتمی – که هيچ گاه قهرمان اصلاحات و سردار بر خود نام نداد– اين را جا انداخته بود که هيچ کس را حذف نبايد کرد. وقتی در دنيا صلای گفتگو در داده بود و جهان صدای وی را به عنوان خبرخواهی و نيک انديشی ايرانيان تحسين کرد. همو که از سران جناح راست يکی را به مشاورت رييس جمهور برگزيده بود، يک کلام جز مدح رقيب خود نگفته بود، کسی تا جلو در به استقبال آقای عسگراولادی و هيات موتلفه می رفت، همو که در تسليت اسدالله لاجوردی هم وی را خادم انقلاب خواند و اشک جوانان اصلاح طلب را در آورد، و گاه چنان نرمی با دشمنان کرد تا الگوئی نهاده باشد. درست در دورانی که خاتمی در مقابل نامه تهديد نظامی و کودتا که فرماندهان سپاه بی ترس از فرمانده بزرگشان آن امضا کردند، به گفتگو با سرداران رفت و حاصلش سپردن نيروی انتظامی به دست سردسته امضا کنندگان آن تهديد نامه، باقر قاليباف شد. و چنين بود سلوکش... و چون نيک بنگری شرايط جهانی هم مساعد بود. اروپائيان يکسره راه دوستی گرفته بودند و ايران مانده بود با دشمنی به اسم اسرائيل که دشمن انتخابی اش بود. انتخاب دوباره دموکراتی به خيرخواهی بيل کلينتون نويد دنيای بهتری می داد.... اما خود غلط بود آن چه ما می پنداشتيم.

گذر چند سال از آن زمان نشانمان داد که اين همه که زيبا ديديم در چشم گروهی که از قرار نظر رهبر جمهوری اسلامی هم به آنان بود، چندان زيبا نبود. همه اين ها از ديد کسانی فرصت برای موفقيت و بازگرداندن کشور به خفقان بود. همان ها که حاضر نبودند دقيقه ای بی دشمن زندگی کنند، همان بحران زی های که در بهار و آرامی، مرگ خود را می ديدند. همه مهرورزی دومی خردادی ها را ضعف خود می ديدند. و از روی نسخه کيهان و رسالت مشق می کردند که نوشته بودند "به هر قيمت – بله به هر قيمت – بايد کاری کنيم که مردم خاتمی را بی عرضه بخوانند و اين ها را ناتوان از اداره کشور و با پوست و گوشت و خون [کذا] خود دريابند که در دوم خرداد چه خطائی کرده بودند". و آنان چنان صحنه آراستند که می خواستند. روز رفتن خاتمی چنان جشن گرفتند که در نيمه شعبان چنان نکرده بودند. رئيسشان فرياد برداشت "می فرموديد صدای دوم خرداد را بايد شنيد، شنيديم ها ها ها" و از دهان کسی که در نظرشان عروسکی توده فريب بود، شنيديم که يک ماه بعد از اصلاحات، در جلو کاخ سعدآباد گفت "ما مشغوليم تا عفن اين آقايان را جمع کنيم". يعنی اصلاحات را. و چنين شد که شد.

***

اين همه گفتم تا خلاصه بگوئيم: دوم خرداد پيامی داشت و از دل جامعه سخنی را حامل بود. هر کس به وسع خود و به اندازه فهم خود آن سخن شنيد. برخی آن را در حد يک حزب و گروه ديدند که خودشان گفته بودند در فولکس واگنی جا می گيرد، برخی آن را فرصتی برای حکمرانی يک گروه جديد می دانستند. انگار نه که اين رای بی خدشه و بی سوسه بيست ميليون بود که چهار سال بعد با همه سختی ها تکرارش کردند. هيچ دسته و حزبی در کار نبود. نشريه ای هم نداشت اصلاحات. اصلا تا فردای دوم خرداد ۷۶ نامی نداشت. اما اين پيام اينک با گذر پانزده سال می توان گفت يک چيز بيشتر نبود. می گفتند بس است خشونت، بس است دشمن، بس است جنگ طلبی، بس است روی کريه، کمی هم سهل بگيريم ما نيز آدميانيم . کمی هم تحمل کنيم. کمی شادی تقسيم کنيم. ما را چه به طالب ها، ما را چه به اين جماعت تازه که متحد و يار ما شده اند.

انگار در دوم خرداد نسل زندگی رسيده بود، نسل زندگی پيام خود را بعد از نسل انقلاب و نسل جنگ در سرود و ترانه ديد. و ما را بگو پنداشتيم پيران انقلاب و جنگ ديده برای قدرت خود هم شده و برای حفظ آرمان های خود هم شده اين صدا را می شنوند، نگو برخی گوش ها به برخی صدا ها بسته است. گفت در کوچه ما بزازی هست که جز ناساز نمی خواند و جز ناسزا نمی داند و بازارش رونق فراوان دارد. که اين جا به ساز و سزا نيست.

اما خطا بود انتخابی که کردند. و اينک خرابی که خراب تر از آن نمی شد جسارت آن يافته اند که تيشه به ريشه نداشته، يخ و يخدان را برگردانند و تصورشان هست که دستگيری وجود دارد. و آن دستگير نه امام زمانی است که به نامش ابتدا کردند و نه جمکران که به تولايش آمدند و ميثاق دوستی نوشتند و به آب زلالش روان کردند، بل اميدشان به پذيرفته شدن در کاخ سفيد است. خوب دقت کنيد به اين سخن.

اميد دارند و چنان که در خبرها آمده در آستانه سفر آخرين به نيويورک به ديدار مراد همشهری آقای مشائی به کرمانشاه هم رفته، اذن گرفته اند و لابد در آينه ديده اند که بختشان از کدام سو بلند است که هتل وارويک منهتن را جمکران تازه گرفته اند.

و دستگير دوم به گمانم اهميت بيشتری دارد. آنان به تفسيری تازه از رای دوم خرداد رسيده اند. دريافته اند که اگر رای مردم در دوم خرداد نبود بام غلطان هم به دست برخی نمی دادند چه رسد به مقام نمايندگی کشور باستان، پس به متن رجوع کرده اند. چنين است بعد هفت سال که مردم را "خار و خس" ديدند و طفلک هائی پنداشتند که به نامشان می توان همه کار کرد از جمله آن که نانشان بريد، بعد جان فدا کردن به راه سعيد مرتضوی الگوی انهدام عدالت، و مظهر به سخره گرفتن قضاوت اسلامی، آقای احمدی نژاد مصمم به ديدار از اوين و گزارش دادن از نحوه اجرای عدالت به مردم و رهبر ايران شده است. اين نيست جز حاصل مکاشفه ای در تفسير رای دوم خرداد. که بايد در جواب چنين فريبکاری گفت کعبه دور است اما حاجيان نزديک اند. گزارش از عدالت اعمال شده می خواهيد از قربانيان سعيد مرتضوی بپرسيد که همه نزديک اند.

اين همه گفتم تا بگويم احمدی نژاد حاصل رای دوم خرداد مردم بود که تغيير می خواستند، غلطش شنيدند، نادرستش تحليل کردند بزرگان. بعد هم که راه فرار می جستند فريب نادانی کسی را خوردند که اينک از نادانی به در آمده و می خواهد آن پيام بشنود. چاره نمی ماند جز زدنش.

مسعود بهنود

توجه :دیدگاه نویسندگان الزاما دیدگاه سردبیر نمی باشد.

 

نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز...
ما را در سایت نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز دنبال می کنید

برچسب : مسعود بهنود ,دوم خرداد ,اصلاح طلبان ,محافظه کاران, نویسنده : سردبیر نیک نیوز nick بازدید : 355 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1391 ساعت: 21:04