مدحنامه یا کیفر خواست؟
عباس عبدی
با توجه به شناختي كه از همكاران نشريه آسمان دارم، گمان ميكنم كه رعايت برخي از شرايط حداقلي را در انتشار يادداشتها و مقالات لازم ميدانند. هرچند در مواردي ممكن است به اعتبار نويسنده و ملاحظات دیگر نتوان اين شرايط را چنان که شایسته است رعايت كرد که در این صورت خوانندگان هم متوجه ماجرا خواهند بود، ولي يكي از يادداشتهايي كه در شمارهي گذشتهي آن نشريه در دفاع از آقاي هاشمي رفسنجاني نوشته شده بود، فاقد این حداقلهاي ضروري است، بهطوري كه خواننده متوجه نميشود كه اين يادداشت در مذمت و وهن آقاي هاشمي است، يا در مقام مدّاحی و تعريف از ايشان و به شکل نثر! سروده شده است. گويي مصداق روشن مدحِ شبيه به ذَمّ است. اگر چنين يادداشتي را فرد ديگري مينوشت حتماً ميگفتم كه آگاهانه و عامدانه قصد تخريب آقاي هاشمي را داشته و به قول معروف براي آن كه بهترين حمله را به آقاي هاشمي نمايد، بدترين نوع دفاع را همراه با تحريف و دروغ برگزيده است، و با توجه به شناختی که از خوانندگان آسمان وجود دارد چنین دروغهایی را به آسانی متوجه خواهند شد و این نوع دفاع به ضرر آقای هاشمی خواهد شد. به گمان من اگر آقاي هاشمي داراي مدير دفتر يا مشاور مطبوعاتي يا مسئول روابط عمومي مطلع و کارآمدی بود، بهطور قطع و به سرعت از چنين مديحهسراييهاي خسارتآميزی، تَبَرّي ميجست و يك بار براي هميشه ساحت آقاي هاشمي را از برخي مدافعنماها جدا ميكرد. مدافعاني كه بيهوده ميكوشند كه از اين نمدِ دفاعِ عجيب و غريب و غيرواقعي، براي خود كلاهي بدوزند. به هر حال جلوی ضرر را از هر جا بگیریند سود است، بویژه آقای هاشمی که بخشی از خسارتهای سیاسی را که متحمّل شدهاند از سوی چنین دوستان و نزدیکانی بوده و مثل روز روشن است که این خسارات بیش از ضربهای است که بحق یا ناحق از منتقدان خویش دریافت کرده است.
اين مدحنامه، خواننده را بلاتشبيه به ياد ديوان مديحهسراييهاي عنصري مياندازد. بلا تشبیه از اين جهت كه، اشعار عنصري از نظم استوار و ماندگاري برخوردارند و به تناسب هم صلهای نصیب سرآینده آن ميشود و ارزش صله دادن هم در آن دوران را هم داشت، زیرا در بیش از هزار سال پيش و در جامعهي ماقبل توسعهي آن دوران، آن مديحهسراييها كارآيي و كاركرد خود را داشت. در حالي كه مجيزگوييهاي امروزي كه در عصر ارتباطات و با نثري به غايت مغشوش و گزارههایی مغلوط نوشته ميشود، هر چند كاركردي جز تخريبِ مدّاح و ممدوح ندارد، ولي درج آن براي نشريهي آسمان، به نتيجهاي جز كاهش اعتبار منتج نخواهد شد. نتيجهاي كه دوستان آسمان به درستی و تا کنون از آن گريزان بودهاند.
گرچه سراپاي مطالب نوشته شده مخدوش و داراي برخي غلطهای فاحش تاریخی است، ولي مهمترين نكته اين است كه اگر آقاي هاشمي يا دفتر ايشان در مورد خاص اين نوشته واكنش نشان ندهند و آن را اوهام نويسنده ندانند، در اين صورت تمامي ادعاهاي جناح راست (اعم از تندرو و كندرو و ميانهرو!) عليه خود را پذيرفتهاند. به عبارت ديگر مطابق اين نوشته آقاي هاشمي فردي دو رو است كه در ظاهر يك چيزي ميگويد ولی در واقع چیز دیگری را عقیده دارد. با خواندن این مدیحهسرایی، میتوان برداشت کرد که آقای هاشمی در نمازهای جمعهی خود چيزهايي ميگفت كه از سالها پيش هيچ اعتقادي به آنها نداشته است(توجه کنید که اینها را نه در سخنرانی سیاسی که در خطبههای نماز که جزو نماز است میگفته است!) و اگر هم در گذشته به برخي از ارزشها و آرمانها معتقد بوده، از زماني كه شايد حتي خودش!! هم نتواند بگويد، آرمانها و اعتقادات انقلابي را پشت سر گذاشته است! و او ديگر به دنبال آرمانهاي انقلاب نيست و در پايان دورهي ۸ سالهي حكومت خود، روند جدايي او از ياران انقلابياش كامل شد.
اينها تمامي اتهاماتي است كه جناح راست به آقاي هاشمي ميزند و مسلم است كه اگر آقاي هاشمي آنها را بپذيرد، ديگر معنا ندارد كه خود را در چهارچوب انقلاب و امام تعريف كند و بر صندلی مجمع تشخیص و بالاتر از روسای قوای سه گانه تکیه زند، و بهطور طبيعي بايد از نظام كنارهگيري كند یا در پی تغييرات ساختاري در آن باشد. در اين شرايط چگونه ميتوان در بالاترين مقام انتصابي يعني ریيس مجمع تشخيص مصلحت نشست و فعاليت كرد؟ ولی اگر ایشان؛ از طريق سكوت دربارهي مفاد اين مدحنامه، بطور ضمني یا حتی تصریحی اين اتهامات عليه خود را بپذیرد، درحالي كه آشكارا سخنان ديگري بر زبان ميرانده است، در این صورت از مصداق روراستي و صداقت خارج ميشوند، و به همین دلیل گمان نميكنم كه ايشان مهر تأييد بر چنين اتهاماتي عليه خود بزنند. در اينجا پيشنهاد ميكنم كه دستاندركاران محترم نشريه، صحت و نیز پذيرش مطالب این مدحنامه كه به نوعي ميتواند خواسته و یا ناخواسته كيفرخواستی عليه آقاي هاشمي باشد را بهطور رسمي از دفتر ايشان استعلام كنند.
اين نوع ابراز علاقه و مدّاحی نسبت به آقاي هاشمي، انسان را به ياد درسهاي دورهي ابتدايي مياندازد كه بايد از اين نوع دوستيها دوري كرد. داشتن يك نفر از اين نوع دوستان، هر انسان هر چند قدرتمند را از داشتن هزار دشمن بينياز ميكند.
شايد بدترين بخش اين رفتارِ مذمومِ مدیحهسرایانه، همین موردی باشد، که اشاره شد، ولي نمونههاي ديگري هم هست كه به تحريف تاريخ و قلب واقعيت پرداخته و در بسياري از اين موارد به تناقضگويي نیز دچار شده است. از جمله، این مدیحه غیرواقعی مبنی بر توجّهات آقاي هاشمي در دو دوره مسئوليت ايشان به آزادي بيان و مطبوعات، انتخابات آزاد و حاكميت قانون و دموكراسي است. وقتی میگوییم مدیحه سرایی است دقیقاً به این دلیل است که مدیحهسرا در هنگام مدح، از خود بیخود شده و مفهوم کلمات را بکلی وارونه کرده و در جای غیر مرتبط آن را بهکار میبرد، و این کار ظلم به کلمات است که از بدترین مظالم است. اگر کسی استاد دانشگاه تهران باشد و درست در سالروز کشته شدن دکتر احمد تفضّلی استاد تمامِ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بجای آن که یادی از وی کرده و خواهان روشن شدن علت کشته شدن این همکار دانشگاهی شود، به مدیحه سرایی این قدرت، آن هم در قالب اعتقاد به آزادی بیان و انتخابات آزاد و حاکمیت قانون!! بپردازد جای شرمساری برای این دانشگاه است. در هر حال فارغ از این که کلمات مدیحهسرا واجد چه مضاميني هستند و از آن مهمتر اين كه در آن ۸ سال تا چه حد در عمل رعایت میشدند؛ این نکته واضح است که حتی شخص آقای هاشمی هم در این موارد آنقدر صادق بودند که حتی در گفتار خود هم به اين مسائل بهندرت اشاره ميکردند و اگر خدای ناکرده در حد سخن نیز به این مفاهیم ميپرداختند، در این صورت در انتخابات مجلس ششم سرليست نامزدهاي اصولگرا قرار نمیگرفتند!
از آنجا كه قصد من پرداختن به دیگر اجزاء مدیحهسراییهای عجيب و غريب نويسنده دربارهي سياستهاي ممدوح ایشان در زمينهي امور خارجي و اقتصادي نيست، از آنها ميگذرم، ولي بهتر بود كه به جاي كالبدشكافي تضاد ديگران، ابتدا تضاد، بلكه تناقض مدحنامهی خود را رفع ميكردند تا خواننده را از این سرگردانی درآورند كه، اين چه فردي است كه هميشه قدَرقدرت بوده و در رأس امور قرار داشته و حتی اكنون هم در صحنه است، ولي در ۸ سال تكيه زدن بيرقيب بر صندلي رياستجمهوري كه طرفداران دو آتشهاش "مخالفت" با او را دشمني با پيامبر ميدانستند؛ و معلوم نبود که "دشمني" با او را مصداق چه چيزي ميدانستند!؛ ولی این فردَ قدرتمند، حتي نتوانست در عاديسازي روابط با اروپا (آمريكا پيشكش) موفقيتي به دست بياورد؟ (بنا بر ادعاي مطرح شده در مدحنامه). در حالي كه پس سال ۷۶ در اندك مدتي اين هدف حاصل شد. كسي كه به زعم مدیحهسرا توانسته بود امام را به پذيرش قطعنامهي ۵۹۸ مجاب كند، چگونه نتوانست در زماني كه به تنهایی ميداندار عرصهي سياست بود و تقريباً تمامي قدرت لازم در دستش متمركز بود، حتي رابطه با اروپا را بهبود بخشد؟ سهل است كه در پايان ۸ سال دورهاش، سفراي اروپايي كشور را ترك كرده بودند. پاسخ از چند حال خارج نیست. يا ايشان در پي چنين هدفي نبود (آنچنان كه در مدحنامه، داشتن این هدف را از عقلانیت ایشان دانسته است) يا قدرت لازم برای تحقق اين هدف را نداشته (كه اين نيز با ادعاي مدحنامه مغاير است) يا اين كه درايت انجام اين كار را نداشته (كه در اين صورت بايد گفت معاذالله!). اگر حالت چهارمی هم هست بفرمایید.
در یک جمله خلاصه کنم؛ هر سياستمداري را كه ميخواهيد بشناسيد از روي مخالفان و طرفدارانش بشناسيد.
منبع :هفته نامه آسمان
نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز...
ما را در سایت نیــــــــک نیــــــــــــــــــــوز دنبال می کنید
برچسب : هاشمی رفسنجانی ,انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ,اصلاح طلبان , عبدی و زیباکلام , نویسنده : سردبیر نیک نیوز nick بازدید : 354 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1391 ساعت: 6:44